فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زنجیر کوچکم را برداشتم دوباره چشمان من پر است از یک کهکشان ستاره ماه سفید گم شد بین سیاهی شب خورشید پرطلایی از غصه سوخت در تب ابر کبود وحشی بد جور هست خسته از اضطراب یک رعد عمق دلش شکسته ماه محرم آمد عالم پر از عزا شد انگار بغض سرخ گلها دوباره وا شد من هم به یاد آقا امروز اشک بارم چون حضرت رقیه بغضی بزرگ دارم من هم پدر ندارم بابای من شهید است او سالهاست من را از کنج قاب دیده است معصومه مرادی این شعر اولین شعر کودک من هست که درست ده سال قبل گفتمش. با اینکه از نظر تکنیکی نقد برش وارد هست خیلی دوستش دارم. چقدر خوشحالم اولین شعر کودکم برای شما بوده آقاجان مهربانم و چقدر دوستت دارم و چقدر دوستت دارم.