⚫️🔷داستانک مَجمَع دوست داشت برای عزای امام حسین قدمی بر دارد. اما... دستش خالی بود . امسال.... مامان مرغ سیاهه را خیلی دوستش داشت . داد به عباس آقا، قصاب محله کُشت. روز تاسوعا پرهایش را کَند .توی قابلمه مسی زیر خل۱ کرد .بوی نان تازه مطبخ را پر کرده بود. صبح سبزی های تو باغچه را چید. توی یانِه۲ خوب کوبید وله کرد. با تخم مرغ هایی که ، جمع کرده بود؛ کوکوی خوشمزه ای پخت. نزدیکی ظهرعاشورا ، مَجمع۳ را گذاشت؛ روی ایوان۴ . همه رادرمجمع چید. مرغ را وسط گذاشت . بقیه را دور تا دور. پلو ،کوکو، سبزی خوردن، نان تازه و ماست . سفره کرباسی که بوی نویی داشت روی غذا انداخت. بابا گفت: انشالله قبول باشه. مامان با گوشه چارقدش، اشک چشمش را پاک کرد. درحالیکه کمک میکرد مجمع را بلند کنه، گفت: انشالله. اینها حلاله و با تلاش خودمون به دست آمده .فقط برا خشنودی دل مادرش زهرا(س). بابا مجمع سنگین را با یاعلی روی سرش گذاشت . من هم خوشحال دنبالش . این رسم هر سال مردمه. هر کسی یک مجمع غذا توی مسجد میاره. پی نوشت: ۱(زیرآتش پختن) ۲(هاون سنگی ) ۳(سینی گرد بزرگ مسی) ۴( مکانی بالاتراز حیاط ) / مهری سادات میرلوحی @taghcheh1399