و ضرب الله للذین آمنوا امراهً
بعضی وقتها هم هست که «ما» ـ منظورم کسانی است که از نظر لغوی به آنها «مرد» میگویند ـ باید جمع بشویم و از اسمی که رویمان گذاشتهاند خجالت بکشیم و رسم نامردیمان را کنار بگذاریم و همگی مقابل یک زن زانو بزنیم. مثل امروز که سر سفرهی ناهار، وقتی صدای گویندهی خبر را شنیدم که میگفت: «مصطفی بدرالدین معروف به ذوالفقار، برادرِ همسرِ شهید عماد مغنیه بود که...»، لقمهام گلوگیر شد. با خودم گفتم: همسرش؛ پسرش؛ و امروز برادرش... و شروع کردم خواندنِ: «و ضرب الله للذین *آمنوا* امرأهَ...» و بعد به جای ــَــ ، تنوین گذاشتم تا بشود امرأهً و ناشناس بشود. بشود همان زنی که نمیشناسیمش ولی دارد به همهی ما مردهای گیر کرده در منجلاب مدرنیته، درس *ایمان* میدهد و ضربالمثلِ زندگی مومنانه در دنیای فرعونها شده است.
ـ خیلی وقت است که فکر میکنم بین لیست تروری که توسط کفار حربی تهیه شده با فهرست اسامیِ کسانی که شما برای خودتان انتخابشان میکنید، ارتباط معناداری وجود دارد. اسم من که توی هیچکدام از این سیاههها پیدا نمیشود. من بازی در دنیای مجازی را به جنگ در میدان ترجیح دادهام و لایک میخورم و ریشیر جمع میکنم و آبغوره میگیرم و ادا در میآورم و جمعهناک مینویسم و فقط حسرت میخورم به چادری که گرچه نمناک از اشک است اما تاروپودش با نور شما عجین شده ...
@msnote