برای مادرم شعر غمگین سکوتم بی قرارم می کنی باز با لالایی ات دلتنگ خوابم می کنی گوشه ی چادر نمازت مانده ام در انتظار آن قدر خوبی که با خوبی خرابم می کنی خواب دیدم مثل موجم در بر دریاییت کز تلاطم های دل پر پیچ و تابم می کنی تا که گفتم : تشنه ام کامم بیابانی شده روزه دار حال من خود را سرابم می کنی آه سردی گر بگیرد گردنم از روزگار باز هم خود را مسبب بر عذابم می کنی زخم هایم را فقط چشم تو درمان می کند نوش دارویم تویی مست شرابم می کنی رج به رج در وصف اشعار وجودت مانده ام "مادرم" شرمنده گر سر در کتابم می کنی