🔻 شکنجه برای نماز 🔻 🌳 مشغول و راز و نیاز در پیشگاه خدا بودیم که نگهبان عراقی داخل اتاق شد و به یکی از افراد جمع ما تشر زد که نماز را قطع کند؛ ولی او هیچ توجهی نکرد و به نماز خود ادامه داد. 🍃 نگهبان عراقی که خشمگین شده بود، مهر را برداشت و بر سر او کوبید. آن رزمنده ی نمازگزار چیزی نگفت و به عبادت خود ادامه داد. نگهبان بعثی هم با کابل بر سر و پیکر آن اسیر مظلوم می زد تا این که او را خون آلود کرد. 🌳 او رفت و فرمانده شان را که سرهنگی بعثی بود، خبر کرد. سرهنگ آمد و به دستور او نمازگزار عزیز را بردند. سه روز بعد بدن خون آلود او را به داخل اتاق پرت کردند. 🍃 تمام بدنش کوفته شده بود. چند دندانش را شکسته بودند. از شدت کتک و شکنجه چهره اش تغییر کرده بود. فردای آن روز همه ی بچه های اردوگاه اعتراض کردند. 🌳 وقتی فرمانده ی بعثی آمد و دلیل اعتراض ما را پرسید، گفتیم: «ما مسلمانیم و نماز ستون دین ماست. باید هر کجا باشیم، نماز بخوانیم». سرهنگ بعثی سری تکان داد و بیرون رفت. 🍃 نگهبان ها هم فوراً اتاق را تفتیش کردند و مهرها و جانمازها را بردند و سه روز ما را بازداشت نمودند. آن سه روز همه ی بچه ها می کردند و نماز را به جماعت می خواندند. 📚 قصه ی نماز آزادگان، ص 76، خاطره ی حسن نوروزی. ↙️بپیوندید↙️ ╭❀🕊❀🌼❀🍃❀╮ @namazmt ╰❀🍃❀🌼❀🕊❀╯