﷽ ❄️ وحشت از ❄️ 💧 [در زندان های عراق] مدتی بود که بعثی ها ما را در تنگنا قرار داده بودند و در هر بیست و چهار ساعت یک لیوان آب آشامیدنی به ما می دادند. 💧 بچه ها با وجود تشنگی زیاد، کمی از آب را می خوردند و بقیه ی آب ها را جمع می کردند و در موقع مناسب با آن می ساختند. 💧 وقتی که در صفوف به هم پیوسته به می ایستادیم، برایمان بسیار لذت بخش بود و عراقی ها وحشت می کردند؛ نمازی در دل دشمن با وضویی که به دشواری انجام شده بود. 💧 ما با آن همه محدودیت، نمازمان را با عظمت اقامه می کردیم. 📚 قصه ی ، ص ۲۳۱، خاطره ی جمال علوی 🌧مرکز تخصـ @namazmt ـصی نماز🌧