🔰 آزادگان؛ گزارشی از رنجی که برده‌ایم! •| ظهر در محل کار اتفاق افتاد. مادر پادمیرا، تعریف می‌کند دخترش را کلاس زومبا فرستاده و از اینکه خوب اجرا کرده ذوق می‌کند. ظهر، برای ناهار، پیتزا سفارش می‌دهد و در همین حین از گرمای هوا گلایه می‌کند...(بر اساس داستان واقعی) •| من در همین لحظه به مردان و زنانی فکر می‌کنم که حداقل در طول صد سال گذشته توسط بیگانه و دست‌نشانده‌ها، تحقیر شده، تبعید شده، شکنجه شده، درد کشیده، غربت کشیده، کودتا دیده، جنگ دیده و تا همین اواخر، مهمترین صفی که کشیده، صف نفت و شیر بوده است. •| به عنوان کسی که بعد از جنگ به دنیا آمده و اینها را تجربه نکرده‌ام، تصور اسارت یک ساله، دو ساله یا ده ساله، سخت است اما به احتمال زیاد، پادمیرا حتی تا آخر عمر به گوشش هم نخورد اما با کوچکترین دردی در زندگیِ زومبایی و پیتزایی، به فکر خودکشی باشد! •| ما نه فقط مدیون آزادگان که مدیون آنچه که یک آزاده و یک مبارز را با این همه درد واقعی و نه مجازی، به جلو می‌کشد، هستیم. مدیون آرمان! چیزی که آدرین و کیانا و نسل غرق در نعمت‌ها و غرق در کفران، ندارد و به دلیل همین فقدان آرمان، سردرگم است و البته بیچاره! 🆔 @namiramag