. 🔵 علت گریه و زاری یکی از فرزندان مرحوم شیخ مرتضی انصاری نقل می‌کند که: مردی روی قبر شیخ افتاده بود و با شدت گریه می‌کرد. وقتی علت گریه‌اش را پرسیدند، گفت: جماعتی مرا وادار کردند به اینکه شیخ را به قتل برسانم من شمشیرم را برداشته و نیمه شب رفتم به منزل شیخ. وقتی وارد اطاق شیخ شدم دیدم روی سجاده در حال نماز است، چون نشست من دستم را با شمشیر بلند کردم که بزنم در همان حال دستم بی حرکت ماند و خودم هم قادر به حرکت نبودم. به همان حال ماندم تا او از نماز فارغ شد بدون آنکه به طرف من برگردد گفت: خداوندا من چه کرده‌ام که فلان کس و فلان کس، اسم همه آن جماعت را برد، فلان کس را فرستاده‌اند که مرا بکشد (اسم مرا برد)، خدایا من آنها را بخشیدم تو هم آنها را ببخش. آن وقت من التماس کردم، عرض کردم: آقا مرا ببخشید، فرمود: آهسته حرف بزن کسی نفهمد، برو به خانه‌ات ولی صبح بیا به نزد من. من رفتم تا صبح شد، همه‌اش در فکر بودم که بروم یا نروم و اگر نروم چه خواهد شد، بالأخره به خودم جرأت داده و رفتم. دیدم مردم در مسجد دور او را گرفته‌اند، رفتم جلو سلام کردم، مخفیانه کیسه‌ای پول به من داد و فرمود: برو با این پول کاسبی کن. من آن پول را آورده سرمایه خود قرار دادم و کاسبی کردم که از برکت آن پول امروز یکی از تجار بازارم وهر چه دارم از برکت صاحب این قبر دارم. 📔 مردان علم در میدان عمل، ص۲٣٧ 🔰 @DastanShia