.
🌷
جوان و خودداری از نگاه به نامحرم
زمانی که یکی از دختران شعیب علیهالسلام به موسی علیهالسلام گفت: پدرم از تو دعوت میکند تا مزد آب دادن به گوسفندان را به تو بپردازد، موسی این دعوت را نپسندید و خواست آن را رد کند.
با این حال، چون آن سرزمین گذرگاه جانوران درنده بود، چاره ای نیافت و پی آن زن رفت.
موسی که دورتر از وی گام برمی داشت، به دختر شعیب فرمود: ای کنیز خدا! از پشت سرم بیا و راه را با سخن گفتن به من نشان بده.
هنگامی که موسی به خانه شعیب وارد شد، شعیب آماده خوردن شام بود. پس به موسی فرمود: ای جوان! بنشین و غذا بخور.
موسی گفت: به خدا پناه میبرم.
شعیب فرمود: چرا چنین میگویی؛ مگر گرسنه نیستی؟
موسی گفت: آری، گرسنه ام، ولی میترسم این غذا خوردن من در مقابل کمک به آن دو زن باشد، در حالی که من از خانواده و دودمانی هستم که کار خداپسندانه خود را با طلایی که تمام زمین را پر کرده باشد، معاوضه نمی کند.
شعیب فرمود: ای جوان! به خدا سوگند، این گونه نیست که تو گمان میپنداری، بلکه عادت من و پدرانم این است که از مهمان پذیرایی کنیم.
موسی از این پاسخ قانع شد. پس نشست و مشغول خوردن غذا شد.
📔 بحارالانوار، جلد ۱۳، ص ۲۱
#حضرت_موسی #داستان_کوتاه
🔰
@DastanShia