. سلام الله علیها چه کنم گر نکنم نالۀ پنهانی خویش خود هویداست غمم از دلِ طوفانی خویش همدم غربت من دیدۀ بارانی خویش دل پرشان شدم از یار پریشانی خویش آه از سینۀ پر شعلۀ من برخیزد از دو چشمان ترم خون جگر می ریزد شعله بر هستی من بعد نبی انداختند سوختند خانه ام و خانۀ ظلمت ساختند همره توسن غفلت به حریمم تاختند باختند آخرت و سوی جفا پرداختند عاقبت حق علی بعد نبی پامال شد الف قامت زهرای نبی چون دال شد ریختند پشت در خانۀ من نا مردان هتک حرمت بنمودند حریم قرآن کینه کردند و رساندند به لبهایم جان دست من بسته و بستند دو دستم ریسمان با لگد پهلوی زهرای مرا بشکستند پشت در سینۀ زهرای مرا هم خستند آه از ضربۀ سیلی که به رخسارش زد بر رخِ فاطمه با کینۀ سرشارش زد ضربۀ سیلی خصمانه به دیوارش زد بعد آن در پَسِ در تیزی مسمارش زد صورت فاطمه ام گشت از آن ظلم کبود به خدا مزد رسالت که به این حال نبود جز مَنِ خانه نشین نیست کسی تنهاتر نیست چشمی به جز از دیدۀ من دریاتر غصه ای نیست چُنان غصه من بالاتر غیر زهرا نَبُوَد بهر علی زهراتر چند ماهی ست که افتاده به بستر یارم کار او گریه شده ، ناله زدن شد کارم همچو شمعی ز اِلَم پیکر او آب شده گریه بسیار،ولی اشک چو خوناب شده آنقَدَر درد کشیده ست که بیتاب شده رُخَش از غصه چُنان چهرۀ مهتاب شده باورم هیچ نباشد که رود از بَرِ من سخت باشد غم بی مادریِ دخترمن ...............................................................