. صَلّى اللّهُ عليكِ يا فاطِمَةَ الزَّهراء خورشیدِ تابناکِ علی تا غروب کرد... بُغضی، همیشگی به گلویش رُسوب کرد پُشتِ علی، شکست دَمی که فشارِ در... گلبرگ‌های فاطمه را میخکوب کرد با اشکِ خود، کَننده‌ی خیبر، نظاره ای... بر آستانه‌ی در و آن چارچوب کرد خطهای خونِ روی درِ خانه را علی... با اشک‌های دیده‌ی خود، رُفت و روب کرد نقش ِ زمین شد از شرر کینه، فاطمه! با اینکه حق، مودّتِ او را " وُجوب " کرد بر دخترش که جشنِ تولّد گرفت، رفت! زهرا که رفت، زلزله ای در قلوب کرد پوشانْد حَق، مَزار و مقام ِ بتول را... مَستور کرد از نظرِ خَلق، خوب کرد! اول به دل، " دعای فرج " خوانْد مرتضی وقتی که مِهر پیکرِ يارش غروب کرد ✍ سه شنبه ۱۵ آذر ۱۴۰۱ ................................................................