. آيا شده بال و پرت آتش بگيرد هر چيز در دور و برت آتش بگيرد آيا شده بيمار باشی و نگاهت از نيش خند همسرت آتش بگيرد آيا شده يک روز گرم و وقت افطار آبی بنوشی حنجرت آتش بگيرد آيا شده تصويری از مادر ببينی تا عمر داری پيکرت آتش بگيرد * همچين كه زهر رو خورد جيگرش آتيش گرفت گفت:ديگه راحت شدم،ديگه چشمم به اوني كه تو كوچه غلاف به بازوي مادرم زد نمي افته، به عبدالزهرا يكي از نوكرا و ذاكرين قديمي در عالم رؤيا امام حسن فرمود:عبدالزهرا ازت يه گله دارم. گفت:آقا من كه نوكر شما هستم، عبدالزهرا چرا روضه ي من رو نميخوني؟ آقا امشب تو حرم برادرتون ابي عبدالله روضه ي شما رو خوندم. بگو ببينم چه طور خوندي؟ آقاجان گفتم:شما رو زهر دادن،مثل مار گزيده به خودت مي پيچيدي،تشتي رو طلب كردي، پاره هاي جگرت بالا اومد، خواهرت زينب به سر و صورت زد.عبدالزهرا نه اينها روضه ي من نيست، اينها حسن رو نكشته، روضه ي من و هر وقت خواستي بخوني بگو: سن و سالي نداشتم، دستم به دست مادرم بود، تو كوچه داشتيم مي اومديم،يه نامردي جلومون رو گرفت،هي اون جلو جلو اومد مادرم عقب عقب رفت، عبدالزهرا:* دستی غرور کودکی ام را شکسته است دستی که روی مادرمان را کبود کرد *يه طوري به مادرم زد ديدم ديگه راه نميتونه بره. يا زهرا.............* .