مدرسه نویسندگی مبنا
یک نمایش میدانی علیه حضرت عباس در کربلا یک بار اتاق فکر سپاه عمر سعد به ایده‌ای رسید که نتیجه‌اش شر
. حالا شما لشکر صف کشیده کوفه را تصور کنید که یک‌باره کسی آرام آرام از دلش جدا می‌شود و می‌رود سمت خیمه‌های امام. همه لشکر کوفه چشم می‌شوند و مرد سوار بر اسب را نگاه می‌کنند. شمر تا نزدیکی‌های خیمه می‌رسد، تا جایی که جلوتر از آن را تیم حفاظتی امام اجازه نمی‌دهند. نمایش شروع شده. شمر فریاد می‌زند. طوری که صدایش تا عمق اتاق عملیات امام می‌رسد. توی سناریو برای شمر نوشته‌اند که باید صدایش دشت را پر کند، مهم است که جمله‌هایی که می‌گوید را همه بشنوند. هم خودی‌ها بشنوند و هم غیر خودی‌ها. شمر می‌گوید: «دنبال خواهرزاده‌هایم آمده‌ام، فامیل‌هایم را کار دارم.» شمر چهره محبوبی در میان اهل کوفه نیست، چهره معتدلی هم نیست. شمر خبیث است و این را تقریبا همه می‌دانند. یک تبهکار سرشناس که از قضا فرمانده لشکر دشمن هم هست آمده و دنبال فامیل‌هایش در میان سپاه امام است. توی خیمه فرماندهی سکوت می‌شود. نمایش به نقطه اوجش رسیده و شمر مهم‌ترین دیالوگش را گفته: «این بنو اختنا». 📝 @nevisandegi_mabna