◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ 🔹دنبال یه بهانه می گشت، بره میدان از امامش دفاع کنه، چندبار آمد اجازه گرفت عرض کرد: یا سیدی و مولای لقد ضاق صدری، سینم دیگه سنگینی می کنه یه جوری میگی واغربتا، یادته تو تشییع جنازه امام حسن؛ همه رو به یه امیدی نگه داشتم این جا تلافی کنم، تو مدینه هم که نبودم از مادرت دفاع کنم..  شب آخر عمر بابامون علی هم که یادته خود بابا به همه ی ما سفارشاتی کرد اما وقتی خواهرم آمد گفت: بابا دلم میخواد یه دونه از برادرا رو کفیل من قرار بدی تو هی خیره خیره نگاه کردی اما من دلم می خواست زینب منو انتخاب کنه بابامون صدا زد منو عباسم بیام،زینبم اومد فرمود:دخترم دلت میخواد عباس رو کفیلت کنم؟ آره بابا ▪️این همه سال دلم می خواست تلافی کنم اجازه نداد. ▪️ ابی عبدالله بغلش کرد،فرمود: انت صاحب لوائی؛ تو پرچمدار منی، اگه پرچمدار زمین بخوره یعنی دیگه تمامه، تا تو هستی بچه ها دلشون خوشه ای دل خوشی حرم منو تنها نذار پا رو دلم نذار،زینبو تنها نذار 🔸یه وقت دید یه دختری خسته، خرامان خرامان داره راه میاد یه مشکی رو هم داره دنبال خودش رو زمین می کشه، نگاه کرد دید سکینه است.. اینجا دیگه حسین نتونست بهونه ای بیاره؛ صدا زد برادرم اگه می خوای بری،برو اما، فاطلب لهولاء الاطفال الماء؛ فقط برو آب بیار. خوشحال شد، مشکُ به دوش انداخت سوار شد. ▪️چهار هزار نفر محاصره ش کردن، فقط این جوری بگم اگر یک دهم این تیرها به عباس خورده باشه دیگه بسه،اگه فقط چهارصد نفر تیر بهش بزنند دیگه چیزی نمی مونه از این بدن.. وارد شریعه شد،همه دارن فرار می کنند. مشکشُ پر آب کرد، سوار شد مسیرشُ عوض کرد،گفت: از نخلستون میام زودتر برسم، راه امن تریه، کربلا رفته باشی بهت نشون میدم باب الفرات که وارد حرم عباس شدی اونجا همون جاییه که زمین گیرش کردند داره بر می گرده چه کردند؟ ▪️نمیگم، فقط همین قدر بگم دست در بدن نداشت.. 😭  مشکُ به دندان گرفت، تا تیر به مشک زدند سینه عباس هم نمایان شد، یه تیر به سینه ش زدند اما هنوز دوام داره، چه کردند؟ ▪️یا صاحب الزمان! اینجا نمی دونم حرمله بود یا نه؟ هر جا سپیدی می دید با تیر سه شعبه میز.. سپیدی چشم عباس رو اینجا نشونه گرفت.. 😭 سفیدی گلوی علی اصغر هم اونجا نشونه گرفت..😭 یه سپیدی هم عصر عاشورا نشانه گرفت.. همینکه ابی عبدالله قدری خواست استراحت کنه، تیری به پیشانی حسین زدن خون سر و صورتش رو گرفت؛ این لباساشُ بالا زد خون هارو پاک کنه سپیدی قلب حسین نمایان شد.. 😭 خدا لعنتت کنه، یه جوری تیر می زد دیگه نمی شد تیرُ از مقابل در آورد، تا تیرُ به چشم عباس زد، دست نداشت این تیرُ دربیاره، این سر رو گذاشت مقابل زانوهاش بلکه بتونه با نوک زانوها این تیرو دربیاره کلاه خود از سر عباس افتاد؛ اینجا دیگه با عمود آهن زدند.. 😭 یاحسین.. دیگه نتونست خودشُ رو اسب نگه داره، بابا اگه کسی بخواد از بالای بلندی به زمین بیفته اول دستاشُ سپر میکنه، اما این آقا دست در بدن نداشت تا عمود رو زدن با همون تیری که به چشمش رفته بود چنان با صورت به زمین افتاد... 😭 حسین... 😭 هشتک کانال حذف نشود ❌ https://eitaa.com/noaheh_khajehpoor