نو+جوان
😍 | ترکیب انرژی و نور 👀 روایتی از دیدار نوجوانان با آقا ☺️ بعضی روزها زمینی نیستند، بعضی مکان‌ها هم. ۱۲ آبان ۱۴۰۳، برای همه مهمان‌های حسینیه امام خمینی رحمه‌الله‌علیه حال‌وهوای دیگری دارد. همه جوان و نوجوان‌اند و از نقاط دور و نزدیک آمده‌اند. انگار نقشه ایران را در ابعاد حسینیه کوچک کرده باشند. این شانه‌به‌شانه نشستنمان، لبخندهای از سر آشنایی‌مان، این شوق متراکم در فضا را کمتر جایی تجربه کرده‌ام. انگار خدا بعضی روزها آدم‌ها را چند ساعتی به مهمانی بهشت می‌برد. 🍃 نشسته‌ام وسط صف‌های به‌هم‌فشرده و مثل بقیه چشم‌انتظار آمدن آقا هستم. کنار دستی‌ام به دخترش می‌گوید: «خوب همه‌جا رو نگاه کن. حسینیه رو نگاه کن. فرشا رو نگاه کن. معلوم نیست دوباره کی بیای.» 😇 من هم چشم می‌چرخانم به در و دیوار حسینیه؛ پنجره‌های قدی بزرگ دورتادور، سقف بلند، ستون‌های گرد پهن که خار چشم همه مهمان‌هایند، چون نمی‌گذارند آقا را خوب ببینند؛ فرش‌های آبی نخ‌نما که دوست‌داشتنی‌ترین زیراندازهای جهان‌اند؛ جایگاه روبه‌رو و پرده سبزش که تک‌ قاب عکس امام رویش می‌درخشد. یک دفعه انگار قند توی دلم آب می‌کنند. برخلاف همه جایگا‌ه‌ها اینجا فقط یک قاب عکس دارد؛ قاب عکسی از آقا آن بالا نیست. قرار است خودشان را ببینیم. 🤔 با خودم فکر می‌کنم مکان‌ها هم حافظه دارند؟ مثلاً حسینیه امام خمینی رحمه‌الله‌علیه چند دیدار، چقدر پیر و جوان و نوجوان، چند چشم گریان، چند نگاه پر از شوق را به خاطرش سپرده ... چقدر آدم آمده‌اند اینجا غم عالم را سبک کرده‌اند و برگشته‌اند، چقدر آدم آمده‌اند از صحبت‌های آقا نقشه راه گرفته‌اند و رفته‌اند، چقدر آدم اینجا سینه زده‌اند، دعا کرده‌اند، آمین گفته‌اند و چقدر چشم‌ها با دیدن رهبرشان اشک شوق ریخته‌اند. بچه‌ها حسابی گوش تیز کرده‌اند. هرجا صدای آقا اوج می‌گیرد... 🔻 برای خواندن متن کامل خواندنی به سایت یا نو+جوان مراجعه کنید👇 🌐 nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=24896