📚
#ماجرا | * کارستون *
6️⃣ باغچه شیشهای با گلهای واقعی
🍀 «گیاه را در یک شیشه کوچک پرورش میدهند! اسمش باغ شیشهای است، اندازهاش هم کوچک است و روی میز کار، طاقچه خانه و هرجای کوچک دیگری قرار میگیرد! نه نیاز به آبیاری مداوم دارد و نه مراقبت، خودش برای خودش رشد میکند و خیلی هم زیبا میشود!»
☺️ اینها جملات طه بود که کسبوکارش را برای سعید و گروهش توضیح میداد! بعد از پرسوجو و یادگرفتن مشاغل قبلی، بچهها با یک بحران روبهرو شده بودند! شغل دیگری به ذهنشان نمیرسید تا در خانه بتوانند انجام بدهند و برای آموزشش بروند، تا اینکه هادی یک پیشنهاد معرکه داد :«آقا ما دفعههای پیش مینشستیم فکر میکردیم، یه شغلی رو پیدا میکردیم میرفتیم سراغش، حالا به نظرم پاشیم بریم تو شهر بچرخیم و ببینیم چه مشاغلی وجود داره»
😉 پوریا سری تکان داد و حرف هادی را قطع کرد: «آره ولی نه که همینجوری پاشیم بریم تو شهر، میتونیم بریم بعضی فروشگاهها که لوازم تزئینی، خوراکی یا هر چیز دیگه میفروشند رو ببینیم و به این فکر کنیم یا پرسوجو کنیم که اون محصولات از کجا اومده بود و چطور تولید میشه!» تصویب شد! همه بچهها با پیشنهاد هادی و صحبتهای تکمیلی پوریا موافق بودند و راه افتادند برای شهرگردی!
📖 بالاخره بعد گشتن چند مغازه به یک کتابفروشی رسیدند، فروشنده مغازه خیلی خوشذوق قفسهها را تزئین کرده بود و کنار کتابها بعضی وسایل دیگر هم میفروخت. بچهها که مشغول تماشای فروشگاه بودند، با چهره ذوقزده رضا مواجه شدند که یک بطری شیشهای کوچک در دست داشت و میگفت: «بچهها، اینها گُل رو فروکردن تو شیشه!» فروشنده که حواسش به بچهها بود لبخند زد و گفت:«اسمش باغ شیشهای است»
🌻بچهها که حس میکردند....
🔻 برای خواندن متن کامل ماجرا به سایت یا
#نرم_افزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید👇
🌐
https://nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=20872