خانه تخصصی دخترانه نورا
#قسمت_دوم 📚 میدانید دلیلش چیست؟ یکی از دلائل اصلی‌اش این است که در این موقعیت تاریخی مخاطب با تزویر
(پایانی) اما نویسنده چه گونه این نمایش را تدارک دیده تا آن گونه که گفتیم مچ تزویر را بگشاید؟ عموم انسان ها خود را در برابر قدرت عربان میکنند و درونیات را به منصه ظهور می رسانند. شاه آبادی در روایت سفر امام رضا سراغ غلامان رفته و روایت را به آنها سپرده است. غلامان از همه فروترند در طبقات اجتماعی و البته چسبیده اند به قدرتمندترین ها و البته سکوتشان روایتشان را باورپذیر می سازد. وقتی غلامان سرگذشت امام رضا را روایت بکنند نمی توانند از مأمون بتی بسازند و تزویرش را در لایه های سخن خود امتداد بدهند. آنها محکوم ابدی ساختار قدرتند و روایتشان نیات حاکم را خود به خود برملا می کند. این سی غلام که از نزدیک سریر قدرت لحظاتی از حضور علی بن موسی الرضاء را روایت کرده اند وجودشان برهم زننده تزویر مأمون است؛ رسوایی بلندگویی بلندتر از سرگذشت اینان در حکومت مدعی اسلام اما طاغوتی عباسیان ندارد. با این همه نویسنده در این منزل هم متوقف نمیماند. او می توانست سرشت کثیف قدرت طلبی شخصیتی چون مأمون را نمایش دهد و بگذرد می توانست از منظر غلامان از نگاه دونان از پایین ترین نقطه به آن بالا بالاها چشم بدوزد و سیاهی روی سیاهی گزارش کند میتوانست علی بن موسی الرضا (ع) را آن دور دورها بگذارد و از صحنه کنش غلامان بیرون نگه دارد اما نویسنده با آوردن حکایت کوچکی از زمان رسول خدا نقطه روشنی را در آینده بازگذاشته است. هر چه قدر همه جا تاریک باشد می توان نور را پیدا کرد و خوب بود. او در صفحه ۱۱۳ وقتی که وجدان جمعی سی غلام قرار است روایت خیانت را برای ما بازگو کند می نویسد: «افسوس» که پای زمان از رفتن نمی ماند و می رسد آن چه تقدیر ماست ما تقدیر خود را خود رقم زدیم ما می توانستیم چون برده سیاهی که نامی از او باقی نمانده شلاقمان را بر پیکر عمار فرود آوریم یا چون بلال که نامش را همه به یاد دارند شلاق را به زمین بیندازیم و از آن چه به ما فرمان داده بودند، سرباز بزنیم آن برده سیاه که هیچ کس نامش را نمی داند همچنان برده ماند؛ اما بلال را رسول خدا خرید و آزاد کرد آری راه نور باز است حتی زیر شکنجه سنگین امیه. حتی همین غلامان هم میتوانستند نور را انتخاب کنند آنها مجبور نبودند بد باشند. 💠 @Noora135