- دلدادھ مٺحول -
"گفتم ای عقل! شیطنت‌هایش، شور و حال جوانی‌اش بوده! گیرم اصلا غریبه را بوسید از سر مهربانی‌اش بوده..." این شعر رو آقای اسنپی امروز وقتی خوند که رسیدیم به این درخت گل سرخ. تعریف کرد که بیست و پنج سال پیش وقتی سرباز بوده، پری خانوم زیر همین گل سرخي‌ها بهش جواب رد داده و یه هفته بعدش براش مراسم عقد گرفتن و صدای کِل کشیدن همسایه‌ها سه شبانه روز کوچه رو پر کرده بوده. بعدم به یاد اون روزا دوتا بوق زد و صدای چاووشی رو زیادتر کرد تا همه چیز توی کلمات موسیقی گم بشه... آخ آخ پری خانوم کاش می‌بودی و می‌دیدی این روزای آقای اسنپیِ دل‌سوخته رو. کاش می‌بودی و میدیدی که چجوری تعریف میکرد که دلش با هر صدای کِـل و تبریك، خون می‌شده و به رنگ سرخیِ این گل‌ها در میومده. آخ آخ پری خانوم کاش می‌بودی و میدیدی...