هر چقدرم برام عزیز باشی، لحظه‌ای که بری، نخِ دلمو جدا میکنم ازت و روی زخمشو دَوا گلی میزنم و پانسمانش می‌کنم. با یه کاسه گل سرخي پشت سرت آب می‌ریزم و اسپند می‌گردونم بالای سرت و چمدونِ خاطراتتو می‌سپرم به دست باد. پس اگه درصدی خواستی برگردی به این فکر کن که آدمِ رفتنی، پُلی برای برگشتن نداره. حتی پله اضطراری هم نه. آسانسور؟ نه عزیزم. نداره. هیچی. تا ابد به همون رفتن ادامه بده چون چیزی به اسم "برگشت" تو دایره لغات من معنا نداره.