عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
بازگردد یا برآید چیست فرمان شما
┈┄┅═✾
معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ عزم ] قصد، آهنگ کردن
[ جان بر لب آمده ] جان به لب رسیده؛ یعنی جانی که به نقطه پایان رسیده و به جان کندن درآمده
┄┅═✾
شرح ✾═┅┄┈
هر کسی یک "تو" دارد که می تواند به او خطاب کند:
بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
و "تو" هر کسی یک چیزی است؛
"تو" یک کسی می تواند محبوب زمینی و معشوق مجازی باشد که واقعا بدون او زندگی را نمی تواند ادامه دهد، مانند افرادی که خودکشی می کنند بخاطر اینکه به حبیبه خود دست پیدا نکرده اند.
و "تو" بعضی می تواند ثروت و سرمایه باشد؛ یعنی جان آنها به داشته و دارایی ها بسته باشد و چون از آنها این ثروت گرفته شود می میرند، مثل ماهی که از آب بگیرند و آنها تا وقتی زنده هستند که در دریای ثروت شناور باشند.
و "تو" بعضی می تواند مقام و موقعیت و جایگاه باشد و جان چنین آدمی به میزش بسته است و چون از او این میز را بگیرند می میرد.
چه خوب است که گاهی خلوت کنیم و ببینیم "تو" ما چیست؟ واقعا ما به چه چیزی می توانیم بگوییم:
بی تو به سر نمی شود؟
ولی به یاد داشته باشیم که هیچ تویی، او نمی شود؛ خوش بحال کسانی که "تو" آنها "او" باشد؛ یعنی خداوند سبحان باشد، مثل حافظ که "تو حافظ" اوست و دارد به او خطاب می کند و می گوید:
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
خدایا! دیگر جانم به لب رسیده و دیگر تاب و توان ماندن بدون تو را ندارم و اگر قرار باشد پای تو در میان نباشد، جان من نمی ماند و از تنم خارج می شود و حالا اختیار با توست که برود(بمیرم) یا برگردد و بماند اما در کنار تو و در هر صورت حکم آن است که تو فرمایی...
خلاصه آنکه مرگ و زندگی من در دست توست؛ اگر با تو و نزد تو باشم زنده می مانم و جانم به تنم برمی گردد و اگر از تو دور باشم، جانم دیگر به لبم رسیده و لحضه های آخر را دارد سپری می کند و دیر یا زود خواهم مُرد...
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________