سلام و عرض ادب و احترام 🌹 خاطرات اسارت🌹 قسمت ۳۰ 🌹 موضوع: تونل مرگ یا وحشت😢 اردوگاه تکریت ۱۱ مفقودین😔 آقا من از داخل تونل بین این آدمهای وحشی شروع کردم به دویدن از چپ و راست کتک میخوردم از هرنفر حداقل دو ضربه میخوردم 😂 گیجِ گیج شده بودم باورکنید راه و مسیری که باید میرفتم رو گُم کرده بودم .. یه جای بین عراقیها تقریبا یه فاصله ۲ متری بود اومدم باز دوباره زرنگی کنم😂 از این فاصله ایجاد شده بِرم و عراقیها رو دور بزنم که کمتر کتک بخورم ...پاهام گیر کرد به یه پله بود جلوی آسایشگاه ۴ خوردم زمین 😂 نَفَسم به شماره افتاده بود و بدنم میلرزید تا اینجای کار شاید یه ۱۰۰ ضربه کابل و دسته بیل و دسته کلنگ و میلگرد خوردم 😢 چشم در چشم عراقیها داشتم .. وقتی فهمیدند باز دوباره می‌خواستم کلک سوارکنم و دورشون بزنم بهم گفتند : یالا مِن اول یعنی برگرد دوباره از اول تونل بیا😂 ازمن التماس که من ادامه کارو برم !! از اونها که لا مِن اول کلب اِبن کلب یعنی نه برگرد از اول پدر سگ😂 من پدر مُرده اسیر فلک زده چاره نداشتم برگشتم کنار اتوبوس حالا در حال برگشت باز دوباره جاتون خالی کتک مفصلی خوردم😂 و شروع کردم به دویدن سمت جای که دیگر اسرا کتکشون رو خورده بودند و به صورت پنج نفر پنج نفر پشت سر هم نشسته بودند و سرشون پائین بود 🥴 شاید باورتون نشه توی این دومرحله رفت برگشت حداقل ۲۰۰ ضربه خوردم یعنی دو برابر دیگر اسرا😂 دیگه گیج بودم و نَفَسم بالا نمیومد..بدنم میلرزید ..بی ادبی هستش بد جوری دستشوی داشتم 😂 همینجور که سرم پائین بود دیدم یواشکی سَرک کشیدم دیدم سمت چپ من یه اسیری هست داره کتک میخوره و همین جور توی خاکها غلط میزنه و هِی میگه سیدی دَخیلک یعنی من متوسل به تو هستم نزن 😢 اون عراقیه بی‌شرف اسمش عدنان بود فارسی خوب مسلط بود هم فحش فارسی میداد هم بَد میزد یه موقع یه افسر عراقی اونجا بود اسمش نائب ضابط شلال بود(ستوانیار شلال) به عدنان گفت نزن نزن مگه نمی‌بینی میگه دَخیلک دَخیلک 😢 اون نامرد هم دیگه نزد ..اون اسیر فلک زده که داشت کتک میخورد اسمش اصقر رعیت زاده بود بچه مرودشت شیراز معروف بود به اصقر مرودشتی😢😔🌹 ادامه دارد....🌹 راوی :محمدعلی نوریان🌹 تکریت ۱۱🌹 @nurian_khaterat🌹