سلام و عرض ادب و احترام 🌹
خاطرات اسارت 🌹
قسمت ۷۵ 🌹
موضوع : زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱ 😔
آقا یه روزی توی بند ۱ نزدیک حمام ایستاده بودم دیدم یکی از بچه های شیراز اگه اشتباه نکنم.. از حمام اومد بیرون که لباسشو بپوشه من چشمم افتاد😳 به بدنش دیدم عجب بدنش تیکه پاره شده و چقدر آثار جراحی روی بدنش هست با این سن کم اش به نظرم اومد این جراحی ها کار دکتر های عراقی نیست هرچه هست مال قبل اسارتش هست 🙁 حساس شدم از یکی هم آسایشگاهی هاش سوال کردم که این بنده خدا چرا اینقدر بدنش تکه پاره شده و آثار جراحی داره قضیه چیه؟؟ بهم گفت این بنده خدا قبل اسارتش که توی جبهه بوده شدید مجروح میشه که این آثارش هست و ظاهراً زمانی که میرسانندش بیمارستان از شدت جراحات فکر میکنند شهید شده😢 به این نتیجه میرسند انتقالش بدهند به سردخانه وقتی ظاهراً یه مدتی حدود ۲۴ ساعت یا بیشتر توی سردخانه میونه میاند انتقالش بدهند به عنوان شهید که ببرند شهرستان و دفنش کنند 😔 یه موقع متوجه میشند اون پلاستیک که جلوی صورتش بوده حالت عرق کرده ای هست ..نگو که این بنده خدا از اون تنفس کمی که داشته پلاستیک روی صورتش عرق میکنه 😔 مامور سردخانه حساس میشه و سریع گزارش میده خلاصه کلام دکترها میاند بالاسرش باز معاینه میکنند میبینند هنوز تنفس داره سریع میبرندش اطاق عمل و جراحیش میکنند و از مرگ حتمی نجاتش میدند 😌 و الان سرنوشتش شده اسارت...حالا یه روزی دیگه هم دَم حمام ایستاده بودم دیدم یکی از بچه های شمال که خیلی هم نسبتاً خوش هیکل بود از حمام اومد بیرون که لباسشو بپوشه دیدم اِیی بابا عجب بدنش تیکه پاره شده 😢 از یکی بچه شمالی ها پرسیدم این بنده خدا چرا بدنش اینجوریه ؟؟ و حالت بُریدگی داره ؟؟ گفت مگه نمیدونی؟؟ گفتم نه از کجا باید بدونم!! گفت این بنده خدا یکی از فرمانده گروهان های لشگر ۲۵ کربلا بوده 😘 خلاصه کلام لو میره و عراقیها میفهمند که این بنده خدا فرمانده گروهان بود ..نگهبان عدنان نامرد جلاد این بنده خدا رو میبره داخل حمام لُختش میکنه و یه چندتا شیشه نوشابه میشگنه میریزه زمین و این بنده خدا رو میخوابونه روی شیشه نوشابه ها و با کابل شروع میکنه به زدن و شکنجه کردن😢😢 این بنده خدا هم از درد همین جور که تکان میخورده شیشه ها بدنشو میبُره و پاره پاره میکنه😢😔
ادامه دارد....🌹
راوی: محمدعلی نوریان 🌹
تکریت ۱۱ 🌹
@nurian_khaterat🌹