🔰 برگی از راهیان نور (شماره ۱۰)
💠فصل اول :
توحید، عبودیت و استکبار ستیزی[۱۰]
🔻۶) توحید در وصیت نامه شهید سلیمانی
♦️خدایـا! بـه عفـو تـو امیـد دارم ای خدای عزیـز و ای خالق حکیـم بی همتا! دستم خالی است و کوله پشتی سفرم خالی، من بدون برگ و توشه ای به امیدِضیافت عفو و کرم تو می آیم. من توشـه ای برنگرفته ام؛ چون فقیر [را]در نزدکریم چه حاجتی است به توشه و برگ؟!
♦️خداوندا! در دستان من چیزی نیست؛ نه برای عرضه [چیزی دارند]و نه قدرت دفاع دارند، اما در دسـتانم چیزی را ذخیره کرده ام که به این ذخیره امید دارم و آن روان بودن پیوسته به سمت تو است. وقتی آن ها را به سمتت بلند کردم، وقتی آنها را برائت بر زمین و زانو گذاردم، وقتی سلاح را برای دفاع از دینت به دست گرفتم؛ این ها ثروت دست من است که امید دارم قبول کرده باشی.
♦️خداوندا! سر من، عقل من، لب من، شامّه من، گوش من، قلب من، همه اعضا و جوارحم در همین امید به سر می برند؛ یا ارحم الراحمین! مرا بپذیر؛ پاکیزه بپذیـر؛ آنچنـان بپذیر که شایسـته دیدارت شـوم. جز دیدار تـو رانمی خواهم، بهشت من جوار توست، یا الله !
عزیز من! جسم من در حال علیل شدن است. چگونه ممکن [است]کسی که چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟ خالق من، محبوب من، عشق من که پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملو از عشق به خودت کنی؛ مرا در فراق خود بسوزان و بمیران.
♦️ِ عزیزم! من از بی قراری و رسوایی جاماندگی، سر به بیابان ها گذارده ام؛ من به امیدی از این شـهر به آن شـهر و از این صحرا به آن صحرا در زمسـتان و تابستان می َ روم. کریم، حبیب، به کرَمت دل بسته ام، تو خود میدانی دوستت دارم. خوب میدانی جز تو را نمیخواهم. مرا به خودت متصل کن.
♦️خدایا وحشت همه ی وجودم را فرا گرفته است. من قادر به مهار نفس خود نیسـتم، رسـوایم نکن. مرا به حرمت کسـانی که حرمتشان را بر خودت واجب کرده ای، قبل از شکستن حریمی که حرم آن ها را خدشه دار می کند، مرا به قافله ای که به سویت آمدند، متصل کن.
🔺معبود من، عشق من و معشوق من، دوستت دارم. بارها تو را دیدم و حس کـردم، نمیتوانـم از تـو جدا بمانم. بس اسـت، بـس. مرا بپذیر، اما آنچنان که شایسته تو باشم.
🔗ادامه دارد... .
📖منبع:کتاب راهیان نور صفحه ۲۶/۲۷
♻️
#نشر_حداکثری
___________
#کتاب_راهیان_نور
#راهیان_نور_نود_و_هشت
👈با افق انقلاب اسلامی همراه باشید👇
🆔
@ofogh_es