#بریده_کتاب
#حیدر
🔻مزاح امیرالمؤمنین با حضرت زهرا و پیامبر اکرم😌
شوخی کردنم باز گل کرده بود. با چشمهایم فاطمه را پاییدم😇.
- پیامبر من را بیشتر از تو دوست دارد😉.
- نخیر. من را بیشتر دوست دارد☺️.
صدای خندهمان اتاق را برداشته بود. هر دویمان از خوبیهایمان میگفتیم و کم نمیآوردیم😍.
- من پسر فاطمه، دختر اسدم
- من دختر خدیجه کبرایم
- من فرزند صفایم
- من دختر سدرة المنتهایم
- من فخر کائناتم.
صدای در خانه آمد. در را باز کردم.
 فاطمه پیامبر را که دید، خنده اش را قورت
داد😅.
- چرا یک باره ساکت شدی دخترم؟ راحت باش❣.
- از محضر شما حیا میکنم🙈
جبرئیل پیامبر را از احوالات ما باخبر کرده بود. آمده بودند به هرکدام از ما میزان محبتشان را ابراز کنند. در اتاق دور هم نشستیم. از چشم هایمان خنده میبارید☺️
- شما من را بیشتر دوست دارید، یا فاطمه را؟
پیامبر تبسم کردند😊.
- فاطمه! محبوب دلم است💞 ، توهم عزیز دلمی، علی جان❤️!
فاطمه بلند شد و برای پذیرایی یک ظرف خرمای آورد. 
با پیامبر مشغول خوردن شدیم ، ایشان با دست راست خرما میخوردند و با دست چپ هسته هایشان را جلوی من میگذاشتند😉 ، آخرین خرما را به دهان بردم.
- على جان! چقدر خرما خوردی؟ انگار خیلی گرسنه بودی😉😁
- یارسول الله ! فکر کنم شما بیشتر گرسنه بودید که خرماها را با هسته خورديد😅😂.
✅مطالعه این کتاب فوق العاده رو از دست ندید❣
@ostad_azimi_ir