پنجِ پنج
📚#داستانک مرد دستش را به دیوار اتاقک تکیه داد تا بایستد. رو کرد به رفقایش که مثل خودش از نفس افتاد
‌ 📚 اربا اربا اذان صبح که در کوچه‌ها ریخت، تن چند نفر آخر هم کفن شد. با بستن بند هر کفن، غصه به چشم‌های همه می‌دوید. دیروز ۹ صبح همه‌ی این‌ ۸۷ نفر پر از امید و آرزو راهی کارخانه شده بودند. اما حالا... مَرد از گوشه‌ای صدا زد: _با این جا مانده‌ها چه کنیم؟ کسی جواب داد: _منظورت دست و پاهاست؟ سکوت غریبی فضا را پر کرد. بغض بیشتر از صدای مَرد به گوش می‌رسید. -همه اعضای جا مانده از بدن شهدای بمباران کارخانه‌ها را جمع کنید تا توی یک قبر با عنوان شهید گمنام دفن بشوند. سکوت بود و سکوت. ✍️ فرشته عسگری 🇮🇷5⃣•5⃣•6⃣1⃣•6⃣5⃣•6⃣7⃣🇮🇷 ۱۸ مانده تا روز..... روز ایـثار و مـقاومـت اراڪ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۱ پـنجِ پنـجِ سـال۱۳۶۵ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۷ روزهاے حماسـہ و اقـتدارِ اراڪـے‌ها https://eitaa.com/panj_panj