«خاتون و قوماندان» روایت حیرت است. حیرت از اینکه «انسانِ موحدِ انقلاب اسلامی» چه ظرفیت و توانایی و سعه صدری می‌تواند داشته باشد که همه تضادهای ظاهری عصر جدید را در عالم درون خویش هضم و حل کرده و از پس همه این تضادها، اصل حقیقت را یافته و در عین همه گرفتاری‌ها و دردسرها و حتی نامهربانی‌هایی که در سرزمینی به جز سرزمین مادری به او تحمیل می‌شود، ریسمان حقیقت را چسبیده و آن را رها نکند. خواننده ایرانی با خواندن سطرهای کتاب مدام این با این سؤال ذهنی در چالش است که این زن و مرد افغان که حتی از حداقل‌های مواهب زندگی یک خانواده ایرانی هم محرومند چه دیده‌اند که همه این مشکلات و نامهربانی‌ها از دوست و دشمن را به جان خریده و یک به یک از مسیر زندگی کنار می‌زنند و به مسیرشان ادامه می‌دهند. «خاتون و قوماندان» روایت مکتوب و کارنامه موفق زن و مردی است که با پاسپورت و گذرنامه دیگری پا به مکتب و مدرسه خمینی کبیر گذاشته‌اند و در این مسیر هیچ تفاوتی با دیگر شاگردان ایرانی حضرت روح‌الله ندارند. اصلا خاصیت این مکتب و مدرسه آن است که نمی‌شود با مظاهر عصر و تمدن بشر جدید آن را متر و ارزیابی کرد. روایت مردی که در مرزهای عالم اسلام درگیر است و زنی که چند هزار کیلومتر این سوتر از معرکه نبرد، مشغول رتق و فتق امور جهاد است تا مجاهدش در خط مقدم نبرد با کفر و استکبار با دل قرص شمشیر بزند. زنی که آنقدر بسط وجودی یافته که همانقدر که ملیت از توصیف مردش عاجز است، جنیست و مفهوم زن یا مرد بودن هم از روایت و تبیین بسط وجودی این زن عاجز است. https://eitaa.com/rahrovanhazratkhadejeh