⚫️ هَل مِن ناصر یَنصُرُنی...؟
▪️شلوغش کردند. یک دم هم راحتش نگذاشتند. یکدیگر را برای جلو افتادن کنار میزدند و از هم پیشی میگرفتند. نه فقط آن کهنه دشمنها، که حتی یتیمانی که نان و نمک علی سیرشان میکرد، در گودال همگی شیر شدند و هلهله کردند.
▪️این جماعت بغض داشتند، بغض علی را که چرا یک لقمه بیشتر از بیتالمال را در سفرهشان نگذاشت؛ بغض اینکه چرا رسول خدا دست او را بالا برد.
▪️حالا ما از اینجا؛ کرب و بلا، قتلگاهت حرف میزنیم. ما آمدهایم، ما یاریات میدهیم. این صدای طبل و شیپور و دمام را میشنوی که یک دم آرام نمیگیرد؟
▪️اینها پاسخ یاری ماست؛ آنگاه که در دشت نینوا اصغرت را روی دست میگیری و با صدای گرفتهات میگویی هل من ناصر ینصرنی؟ آنگاه که با قلبی مضطرب علیاکبرت را به میدان میفرستی، جوانهایمان را به یاریاش میفرستیم.
▪️این بار ما شلوغش میکنیم؛ وقتی چشم نگرانت را به خیمهها دوختی، روی داغی سنگهای بینالحرمین پا میگذاریم و از این حرم به آن حرم هروله میکنیم و آنقدر گرداگرد حرم میچرخیم که دست حرامیها به مخدرات نرسد.
▪️اینبار ما شلوغش میکنیم تا نه فقط تمام دنیا صدای یاریخواهیات را بشنوند بلکه خود دست یاری به سویت دراز کنند...
https://eitaa.com/parchamdaran_vabastegan