سفر اربعین من از بعید، از همین امشب شروع شد. رفتم به امامزاده شاه جمال قم، جایی که زائرین اربعین توقف می‌کنند. قرار بود بسته‌ای به چند نفر از دوستانم که راهی مرز بودند برسانم. با اینکه برایم سخت بود خداحافظی کردم و دلم را همراه‌شان کردم، اما خودم ماندم با حسرت زیارت از قریب. «به دوربین کنترل سرعت نزدیک می‌شوی» این هشدار نقشه بود وقتی که داشتم برمی‌گشتم، دلم می‌خواست نقشه بگوید «شما به مقصد رسیدید» و آن مقصد کربلا باشد. من اگر مانده‌ام، به اختیار خودم است و جنس حسرتم فرق می‌کند. اتفاقاً برای اربعینی شدن و اربعینی کردن دیگران مانده‌ام؛ برای موکب بزرگی به نام انقلاب اسلامی ایران و باری که بر دوش دارم. همانطور که دو سال پیش، برای اربعینی شدن، از کربلا دور شدم و پشت به کربلا حرکت کردم به سمت مرز ریمدان در سیستان و بلوچستان تا آنجا به زائرین پاکستانی که راهی کربلا بودند خدمت کنم و البته قبل‌ترش به خودم خدمت کنم تا بفهمم حسین علیه‌السلام مرز و جغرافیایش بزرگ‌تر از چیزی است که ذهن کوچک ما ترسیم می‌کند. پاورقی‌ها | حمید اسماعیل‌زاده @pavaraqiha