حاج صادق آهنگران تو یه تیکه از شعرش می‌خونه: «یاد شبهایی که بسیجی می‌شدیم شمع شبهای دوعیجی می‌شدیم… می‌دونید یعنی چی؟ عراق تو منطقه دوعیجی بمبِ فسفری می‌انداخت. فسفر وقتی با اکسیژنِ هوا ترکیب بشه، شعله‌ور میشه. رزمنده‌ها که زیر این بمب‌ها گیر می‌کردند، فسفر به تن‌شون می‌چسبید و با هیچ وسیله‌ دیگه ای خاموش نمی‌شد! و اونا می‌سوختند و می‌سوختند و می‌سوختند.. صبح، باد، خاکسترهاشون رو با خودش می‌برد کی فهمید ؟؟ کی دلش سوخت ؟؟ کی میدونه کی سوخت !! کی میدونه چرا داد نزدند و سوختند !!!