عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
عشـ∞ـق یـعـنے یـه پـلاڪ
یکبار که دستم بند بود چادرم را درآوردم مادر بزرگم گفت : چادری ،چادرش را از سرش نمیکشد گفتم دستم بند
گذر از رمان🌸