✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺
بسم رب الشهدا
#رمان
#هادی_دلها
#قسمت_26
از گریه های زینب ترسیدم
ترسیدم دوباره حالش بد بشه از حال بره هیچکس هم همراهم نبود رفتم جلو سرش بغل کردم
-زینب تروخدا بسه حالت بد میشها
اصلا پاشو بریم دیروقته
زینب :یه کم دیگه همش بمونیم خواهش میکنم😭
عطیه میشه گوشیم بدی
-آره
وایستا برم از تو کیفت بیارم
گوشی خودمم برداشتم
گوشی زینب دادم دستش
زینب ی مداحی گذاشت منم نتم روشن کردم
-عه زینب بیا ببین مهدیه رسیده بین الحرمین هم با محمد رضا عکس انداخته هم ناهار مهمون امام حسینه
زینب :خوشبحال لیاقتش داشت رفت
من از هم چیز حتی پیکر داداشم جا موندم
من انقدر بی لیاقتم که حتی برای وداع پیکر برادرم ندیدم 😭
همش صبوری
صبوری
چرا منو نطلبید تا توی کربلا آروم بشم
-زینب تروخدا ببین داری میلرزی
من میترسم حالت اینجا بد بشه دستم جای بند نباشه
ترو خدا
جان حسین پاشو زینب
حالت داره بد میشه
لرزش بدن زینب به حدی زیاد بود که مجبور شدم ببرمش دکتر آرامبخش بزنه بعد بریم خونه
وقتی رسیدیم خونه خواب خواب بود
زینب تو تختش خوابید خودمم رفتم تو پذیرایی که تلگرامم چک کنم چشمم خورد به عکس حسین رو پذیرایی
گوشیم گذاشتم روی میز رفتم سمت عکسش
-حسین تو فقط برادر زینب نبودی
زینب مرید و مجنون و شاگرد تو بوده
خودت آرومش کن
همون جا روی مبل گوشی بدست خوابم برد
وقتی چشمام باز کردم دیدم زینب داره زیارت عاشورا میخونه اونم با گریه
-زینب چی شده ؟
چرا گریه میکنی؟
💐💐💐💐💐💐💐💐
&راوی زینب
با آرامبخش خوابم برد خواب دیدم کربلام بین الحرمینم حسین با لباس سبز پاسداری وسط بین الحرمین وایستاده
یکم اونطرف تر محمدرضا دهقان و مجید قربانخانی ایستاده بودن حسین رفت سمت شهید دهقان یه بلیت گرفت و گفت منتظرتم خواهرجونم
وقتی چشمام باز کردم الله اکبر اذان شنیدم
نماز و زیارت عاشورام با گریه خوندم
عطیه :زینب چی شده ؟
-خواب حسین دیدم
تو بخاب من ی چیزی برای ناهار درست کنم
قرمه سبزی درست کردم
داشتم میرفتم عطیه بیدار کنم که تلفن زنگ خورد
-الو بفرمایید
:منزل شهید عطایی فرد؟
-بله بفرمایید
:ببخشید حاج آقا هستن ؟
-خیر ببخشید شما ؟
**:کریمی هستم از ناحیه مزاحمتون میشم
ببخشید میتونم با حاج خانم یا خواهر شهید صحبت کنم
-بله خودم عطایی فر هستم خواهر حسین
پیکر حسین تفحص شده ؟
کریمی:خیر خانم عطایی فر
تماس گرفتم بگم برای عید نوروز همراه سایر خانواده شهدای جاویدالاثر مشرف میشید سوریه زیارت خانم زینب و قتلگاه یک سری از شهدای جاویدالاثر
فقط حاج آقا که از کربلا برگشتن مدارکتون بیارید ناحیه
اشکام همینطوری میرخت
حسین گفت منتظرتم
نام نویسنده :بانوی مینودری
...........☆💓☆.............
@ebrahim_navid_delha
@ebrahim_navid_beheshti
@ebrahim_navid_shahadat
...........☆💓☆..................
♡
#انتشاربادرج_لینک_مجازاست♡👆