🖌یادداشت
📗وامداریِ ذاتیِ دین به اخلاق
◀️قسمتِ هشتم
❇️در یادداشتهای هفتگانه به وامداریِ عنصرِ «رسالت» به «اخلاق» پرداختم. از این بخش، به دیگر عُنصر ذاتیِ ادیانِ ابراهیمی یعنی «معاد» و «زندگیِ اُخروی» میپردازم. در بحثِ «معاد» ادلّهی فلسفی را کنار گذاشته و صرفاً به دلایلِ کلامی که از نصوصِ دینی قابلِ استنتاج است میپردازم. بنابراین ادلّهای همچون تجرّد و بقای نفس در اثباتِ معاد تخصّصاً از بحث ما خارج است؛ کمااینکه بسیاری از متکلّمین به تجرّد نفس اعتقاد ندارند و از راههای دیگری به اثباتِ معاد میپردازند.
❇️باز هم تأکید میکنم در این یادداشتها به تامّ بودن یا نبودنِ این ادلّه نمیپردازم بلکه درصددِ آنم تا نشان دهم باور به معاد در ادیانِ ابراهیمی همچون دینِ اسلام جز با توسّل به اخلاقِ فطری و حُسن و قُبحِ ذاتیِ افعال قابلِ پذیرش نیست.
❇️ طبقِ احصایی که در کُتبِ کلامی داشتم ، پنج دلیل در اثباتِ معاد مبتنی بر کُتبِ کلامی و حدیثی قابل رویت است. در این یادداشت به شرحِ این پنج دلیل می پردازم و در یادداشتهای بعدی وابستگیِ آنها به اخلاق را به اثبات میرسانم. و امّا شرح این 5 دلیل:
❇️1- در نصوصِ دینی بر این امر تأکید شده است که حیاتِ دنیوی پایانِ کار انسان نیست بلکه انسان راهی دراز در پیشِ روی دارد و بر اساسِ اعمال و کردارِ خویش در حیاتِ پس از مرگ جزا میبیند. از آنجا که این نصوص توسّط رسولانِ حقّ به مردم عرضه شده است پس ادّعای این نصوص حقّ است و انسان دارای حیاتِ پس از مرگ است.
❇️2- دلیلِ مبتنی بر ستاندنِ حقّ مظلوم از ظالم : بر اساسِ این دلیل از آنجا که در این دنیا برخی افراد توسّط عدّه ای به نامِ ستمگران موردِ ستم واقع میشوند و زندگیِ دنیویشان بدونِ رسیدن حقّ به حقّدار به اتمام میرسد، مقتضای عدالتِ الهی این است که دادِ مظلوم را از ظالِم بستاند. در نتیجه باید حیاتِ دیگری وجود داشته باشد که در آن خداوند دادِ مظلوم را از ظالِم بستاند و حقّ را به حقّدار برساند. این برهان مبتنی بر قاعدهای به نامِ «قاعدهی عِوَض» است.
❇️3- برخی افراد در دارِ دنیا به فرامینِ الهی تن دادهاند و برخی خود را به بسیاری از گناهان آلودهاند. لازمهی عدالتِ الهی این است که افرادی که به فرامینِ وی تن داده اند موردِ پاداش و دیگر افراد موردِ عقوبت قرار بگیرند. از آنجا که پاداش و عقاب در دنیا میسّر نیست یا دستِ کم به وقوع نمی پیوندد بنابراین باید حیاتِ دیگری برای این پاداش و عقاب وجود داشته باشد.
❇️4- قاعدهی لطف: عدلیّه ( شیعیانِ امامی و معتزله) بر این باورند که لطفِ الهی امری واجب بر خداست. لطفِ الهی اموری است که با وقوعِ آن، انسان ها به طاعت نزدیکتر و از معصیّت دورتر میشوند. از آنجا که وجودِ حیاتی دیگر و پاداش و کیفر انسان ها را به طاعت نزدیکتر و از معصیت دور می سازد؛ در نتیجه معاد و حیاتِ اخروی لطف است و لطف امری واجب است؛ پس بر خداوند واجب است که به انسان ها حیاتِ دیگری دهد.
❇️5- میلِ به جاودانگی: یکی از امیالِ فطری که خداوند در نهادِ بشر قرار داده است «میلِ به جاودانگی» است. بشر فطرتاً دارای این میل است. از آنجا که این میل توسّط خداوند در وجودِ آدمی نهاده شده است مقتضای عدالت و حکمت الهی این است که به این میل پاسخ دهد وگرنه قرار دادنِ چنین میلی در وجودِ آدمی مستلزمِ ظلم و فعلی عبث و بیهوده است.
❇️در یادداشتِ بعدی به ابتنای این 5 دلیل به اخلاق خواهم پرداخت.
https://t.me/keramatlogic