🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ترنج نشست پشت لپ تاپش و روشنش کرد بعد خم شد و توی جیب کیفش به جستجو پرداخت و گفت: -اومدم سر کار. گفتم که چهار شنبه ها صبح کلاس ندارم. میام. تا درسامم سنگین نشده می تونم هر روز بیام. -ترنج تو دیشب سرم زدی ها. ترنج باااخره موس وایرلسش را پیدا کرد و درحالی که آن را روشن می کرد گفت: -چه ربطی داره. خودتم داری میگی دیشب. تازه من که چیزیم نبود. یک کم خسته شده بودم همین. ماکان پوفی کرد و به ترنج که با اخم ظریفی مشغول کار شده بودنگاه کرد و گفت: -لجباز! ترنج متعجب به ماکان نگاه کرد و گفت: -با منی؟ ماکان با همان ژستش گفت: - نه با خودمم زیادی لج بازی میکردم رفتم دکتر گفته شیش ساعتی یه بار به خودم بگم لج باز تا دست از این کارم بردارم. ترنج خندید و گفت:آفرین درمانت و دنبال کن تا جواب بده. -مامان زنگ زد نگرانت بود دیونه -وای سرعت عمل مامان بالا رفته ها من تازه رسیدم. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻