🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 هرگز دلے ز غم چو دل ع نسوخت ور سوخت زاجنبی،دگر ز نسوخت هر چه پرید به سمت سپر شدن به صورت مادرش یاری نکرد تا گونه مادر بسوخت به صورت مادر دل چه سوخت از کوچه که می شنوے دلت آتش میگیرد ز حال نقش زمین مادرے است ای بسوخت چندان دلش از سرزنش گداخت جگر که هیچ قامت بسوخت س اشاره به بــرادر میکند ع در غم ع بسوخت آن دم که سوخت حاصل ز سوز زهر در حیرتم که خرمن گردون چرا نسوخت تا شد روان عالم امکان ز تن جنبده ایی نماند کز این ماجرا ز این مصیبت عظماست بی قرار آنجا که‌با تمام وجود چو ابر بهار آرِ ےخزان گلشن‌آل شد چون‌ابر نوبهار از گریه چشمها https://eitaa.com/piyroo 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃