سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه با آن که در ره است خطرها و بیم ها سخت است بگذرم ز عسل ها، شمیم ها ‏اصلأ درست نیست بمانم در این قفس ‏در فصل سرخ پر زدن یا کریم ها سخت است کار با پدر از دست داده ها ‏ای وای از شکستن قلب یتیم ها یا اذن رفتنم بده یا جان من بگیر ‏تلخ است حرف «نه» ز دهان کریم ها ‏از آن چه قاسم تو به بازوش بسته است ‏افتاده ای به یاد مدینه، قدیم ها ‏من را ببخش نام تو را داد می زنم ‏قصدم نبود بشکند این جا حریم ها اما تنم به زیر سم اسب نخ نماست ‏مانند فرش های قدیمی، گلیم ها سوغات کربلا برای مدینه است ‏عطری که برده اند از تن این نسیم ها حالا به نوجوان تو چون روز روشن است ‏معنای سایه های «بلا»ها، «عظیم»ها @poem_ahl