eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
278 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه بيا شوق مرا ضرب المثل كن تمام ظرفهايم را عسل كن براي آنكه از دستت نريزم مرا آهسته آهسته بغل كن @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه لبم بوي پدر دارد عمو جان سرم شوق سفر دارد عمو جان تمام سنگها بر صورتم خورد يتيمي دردسر دارد عمو جان @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه تب تنهایی من بود که تاب از تو گرفت فکر نوشیدن یک جرعه ی آب از تو گرفت به جمال حسنی دست درازی کردند تازه داماد حرم نیزه نقاب از تو گرفت هرکسی از پدرم از پدرت بغضی داشت انتقامی عوض آن دو جناب از تو گرفت پدر تو شتر مادرشان را پِی کرد کینه ی جنگ جمل خُرده حساب از تو گرفت تا به حالا نشده بود جوابم ندهی من صدایت زدم و سنگ جواب از تو گرفت بوی خونِ بدنت کرب و بلا را بر داشت گل نیلوفری ام نعل گلاب از تو گرفت ورمِ پلکِ لگد خورده دو چشمت را بست ورنه فکر حرم آرامش و خواب از تو گرفت گریه ی تازه عروست وسط صدتا مرد گریه ها در وسط بزم شراب از تو گرفت @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه باید که صد دفتر به نام او غزل کرد آنکس که طعم مرگ را همچون عسل کرد وقتی نقاب خویش را از چهره برداشت کرببلا را روشن از نور زحل کرد با پهلوان شامیان کرد آنچه را که در روز فتح مکه مولا با هبل کرد یا در دفاع از حرم یا از ولی بود اینگونه رزم خویش را ضرب المثل کرد از روی ایمان و بصيرت تیغ می زد مانند رفتار حسن که در جمل کرد پس در تمام فتنه ها باید همیشه با اتکا بر شیوه ی قاسم عمل کرد دشمن که مرد جنگ با آل علی نیست پس مشکلش را لاجرم با سنگ حل کرد کاری که با پهلوی زهرا ميخ در کرد آن سنگ ها با قاسم عزوجل کرد مثل علی می خواست که از هم نپاشد ارباب ما با احتیاط او را بغل کرد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها ای گدایان رو کنید امشب که آقا قاسم است تا سحر پیمانه ریز کاسه ما قاسم است هست هست هستم امشب چون حسن بابا شده که پس از او در دو عالم صاحب ما قاسم است با وجودی که خدای دلبران است این پدر دیگر از امشب حسن مجنون و لیلا قاسم است یادمان باشد اگر روزی بقیع را ساختیم ذکر کاشی های باب المجتبی یا قاسم است از همان روزی که رزق نوکران تقسیم شد کربلای سینه زن های حسن با قاسم است این کریمان به نگاه خود گره وا می کنند آنکه عمری درد ما کرده مداوا قاسم است گوسفندی نذر او کردیم و مرده زنده شد آنکه نامش می کند کار مسیحا قاسم است روی ابرویش اگر تحت الحنک بسته حسین در حرم زیباترین فرزند زهرا قاسم است نعره زد: ان تنکرونی ریخت لشکر را بهم وارث شیر جمل شاگرد سقا قاسم است مرد نجمه بود و صاحب خیمه شد در کربلا سایه روی سر مادر به هر جا قاسم است با اشاره هر کجا می گفت: یا زینب ببین آن سر عمامه بسته روی نی ها قاسم است زیر سم اسب ها با هر نفس قد می کشید گفت با گریه حسین، این تن خدایا قاسم است نعل های خاک خورده دنده هایش را شکست مثل مادر این تنی که می خورد پا قاسم است چون که قاسم بود بین گرگ ها تقسیم شد یوسف پاشیده از هم بین صحرا قاسم است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه بنویسید غزل افتاده جلوه ی حُسن ازل افتاده بنویسید که از عرش خدا سیزده ظرف عسل افتاده بنویسید که از پشت فرس حسنِ جنگ جمل افتاده بنویسید سر کشتن او چقدر بحث و جدل افتاده نوجوان است ولی بر جانش چقدر دست اجل افتاده ننویسید سرش دعوا شد خاک زیر بدنش دریا شد ننویسید که زیر سم اسب سیزده مرتبه جسمش پا شد ننویسید که پهلویش چون پهلوی فاطمه ی زهرا شد ننویسید که قدّ قاسم به بلندی قد سقّا شد با اشاره بنویسید فقط باز هم قامت آقا تا شد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه بی زره رفت به میدان که بگوید حسن است ترسی از تیر ندارد زره اش پیرهن است بند نعلین اگر پاره شود باکی نیست داغی خاک برایش همه مثل چمن است دست خطی حسنی داشت که ثابت می کرد سیزده سال به دنبال حسینی شدن است جان سر دست گرفت و به دل میدان برد خواست با عشق بگوید که عمو جان من است ناگهان از همه سو نعره کشیدند که آی … تیرها! پر بگشایید که او هم حسن است نه فرات و نه زمین، هیچ کسی درک نکرد راز این تشنه که آماده ی دریا شدن است مثل زنبور بر او تیر فرو می ریزد هر که را این همه کندوی عسل در دهن است مشتری های فراوان فراوان دارد هر کسی نقره، طلا، هر که عقیق یمن است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه آمدم محضر تو سر پایین.. سر کنم محضر پدر پایین حسن قافله منم امروز پرچمم را عمو نبر پایین! چون که آورده نامه از حسنت.. فطرس آورده بال و پر پایین پدرم مات جنگ من شده است.. از بهشت آمده خبر پایین روی مرکب منم که با جگرم نیست یک مرد با جگر پایین قاسم بن الحسن به بالا رفت ازرق و چند تا پسر پایین سنگ اول به گوش من میگفت.. برو از مرکبت دگر پایین نیزه ای رفت بین دنده ی من رفتم از اسب با کمر پایین بیشتر میزدند بر دهنم بدنم رفت هرقدَر پایین زخم خوردم ز صد نفر بالا مشت خوردم ز صد نفر پایین زیر سم ها منم که جاماندم تو بیانداز یک نظر پایین خواستی تا مرا بلند کنی رفت پاهای این پسر پایین بدنم ریخت بین دستانت آمد از شاخه ات ثمر پایین بین خیمه تو بر سر مایی من و اکبر دوتا گهر پایین! @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه گُلی که رفته ای اما گلاب برگشتی چو آب رفته ای و چون شراب برگشتی پُر از سؤال به میدان قدم گذاشتی و ز سُم اسب گرفتی جواب، برگشتی روان شده بدنت بین دست هایِ عمو بلند کردمت اما چو آب برگشتی ستاره یِ حرمم بوده ای تو تا دیشب قَدَت کشیده شد و ماهتاب برگشتی به هم تنیده و پیچیده گشته پیکر تو شبیه موت، پُر از پیچ و تاب برگشتی چه آمده سرت از چشمْ زخم این لشگر چرا ز معرکه‌ات بی نقاب برگشتی؟! به روی خاکِ بیابان که جای خواب نبود رسیده ایم به خیمه، بخواب، برگشتی @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه این پسر کیست که گل صورت او دزدیده است سیزده بار زمین، دور قدش گردیده است وقت میدان شدنش، کاش حسن آنجا بود تا ببیند چه گلی، در چمنش، روییده است دست افکنده در آغوش عمو، می گرید چشمشان تر شده اما لبشان خشکیده است با زبان دل خود گفت به قاسم: تو مرو که عمو، تازه غم داغ علی را دیده است باغبان تشنه و گل تشنه و گلچین بی رحم داستان گل و گلچین، که چنین بشنیده است؟ آن زمانی غم قاسم دل او را پُر کرد که تنش دید، سم اسب به هم کوبیده است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه این جوان کیست که گل صورت از او دزدیده است ‏سیزده بار زمین دور قدش گردیده است ‏رو به سر چشمه زیبایی و دریای وفا ‏ماه از اوست که این گونه به خود بالیده است ‏خاک پرسید که سر چشمه این نور کجاست ‏عشق انگشت نشان داد که او تابیده است ‏پیش او شور شهادت ز عسل شیرین­ تر ‏آسمان میوه ی احساس ز چشمش چیده است گر چه هفتاد و دو لاله همه از ایل بهار ‏باغ سر سبر تر از او به جهان کی دیده است؟ اسب آرام رها کرد گلی را در خاک ‏کربلا دید که ماهی به زمین غلتیده است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه بیا مادر از حرم بیرون، سرو بستانت می‌رود میدان کفن بنما بر تن قاسم مونس جانت می‌رود میدان بیا مادر درد دل گویم این دم آخر با تو از احسان مکن دیگر بَعدم ای مادر، گریه و زاری، ناله و افغان بُوَد یارم اندر این صحرا ای ستمدیده خالق سبحان ز جور چرخ نوگلِ مادر از گلستانت می‌رود میدان اگر دیدی پیکرم را در خاک و خون غلتان، صبر کن مادر اگر دیدی رأس من بر نی چون مهِ تابان، صبر کن مادر اگر دیدی پیکرم را در خاک و خون غلتان، صبر کن مادر حلالم کن، نازپرورده روی دامانت می‌رود میدان گلی پرورده ی دامان زهرا، که روشن شد ز دیدارش روانم حسینم من که در خوی و شمایل، شبیه خاتم پیغمبرانم من آن آزاد مرد انقلابم، که پرچمدار مردان جهانم منم استاد درس پاکبازی که عاشوراست روز امتحانم بیا مادر از حرم بیرون سرو بستانت میرود میدان کفن بنما بر تن قاسم مونس جانت میرود میدان رهایم کن تا که بنشینم بر بُراقِ مرگ با هزار افغان که جولانم گشته ای مادر دیده گریان، غرقه جانان ز خون من باید این صحرا لاله‌گون گردد از دَمِ پیکان شود جسمم توتیا از کین، جان جانانت می‌رود میدان @poem_ahl