#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
هرگز ندیده است کسی مادر این چنین
یک بستری چنین و شکسته پر این چنین
شهر مدینه هیچ کسی را چنین نزد
جز تو نداشت شاخه ی نیلوفر این چنین
مُزد رسالتِ پدرت دست کوچه بود
اجرت کسی نداد به پیغمبر این چنین
از جای جای پیرهنت تکه ای کم است
شاید گرفته است به میخِ در این چنین
حالا نفس نفس زدنت کُند تر شده
دارد شکستگی تو درد سر این چنین
چندین شب است دست تو بالا نیامده
شانه نخورده است موی دختر این چنین
معلوم می شود تو مداوا نمی شوی
زانو بغل گرفته دگر حیدر این چنین
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
دل کوچه از ردّ پایش گرفت
همان اول ماجرایش گرفت
کسی راه یک کوچه را تنگ کرد
کسی راه را بر خدایش گرفت
و دستی که می شد همان ابتدا
خبرهایی از انتهایش گرفت
چه بادی وزید از ته کوچه ها
که شهر مدینه هوایش گرفت؟
نمی دانم آن شدت ناگهان
که پر درد بود از کجایش گرفت؟
سراسیمه بغضی به دادش رسید
از ضربهای که صدایش گرفت
مگر چه به دستان این کوچه داد؟
که زخم کبودی به جایش گرفت
مجالش نمی داد تا پا شود
حسن بود از شانه هایش گرفت
حوالی پهلوی پا خورده اش
دل آسمان هم برایش گرفت
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مناجات_با_امام_علی سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
اگر خشکم، اگر زردم، درخت رو به پاييزم
تمام برگهايم را به پاهای تو می ريزم
چه نيرو می دهد بر من نگاه چشمهای تو
بیا بنشين کنار من که از عشق تو برخيزم
الا ای دست رحمت دستهايم را نمی گيری
که در اين لحظهی آخر به دامانت بياويزم
تو آن تنها ترين هستی يل خانه نشين هستی
من آن تنها زنی هستم که از درد تو لبريزم
الهی بشکند دستی که باعث شد به پيش تو....
....از اينکه مقنعه از چهره برگيرم بپرهيزم
غريبی خوب می دانم ولی کمتر بيا خانه
خجالت می کشم وقتی به پايت بر نمی خيزم
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#مدح_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
مثل خدا بود و نگاهی مهربان داشت
در آسمان بی کرانه آشیان داشت
او را تمامی ملائک می شناسند
قبری پر از آوازه اما بی نشان داشت
هم باغ لاله بود و هم باغ بنفشه
در دامنِ آلاله خیزش ارغوان داشت
او آسمان بود و پر از آیات باران
در گوشه ای از بازویش رنگین کمان داشت
در مسجد سجاده روزی پنج نوبت
دستی شکسته رو به سوی آسمان داشت
از رنگ سرخ کودکانش می توان خواند
بی بیت الاحزان بود، اما سایبان داشت
در بین بستر با پرستاری زینب
افتاده بود و پوستی بر استخوان داشت
قصد سفر تا عرش، تا لاهوت دارد
خوشحال بود از اینکه یک تابوت دارد
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#مدح_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_ام_البنین سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
بدون ماه قدم می زنم سحر ها را
گرفته اند از این آسمان قمرها را
چقدر خاک سرش ریخته است معلوم است
رسانده است به خانم کسی خبرها را
نگاه کن سر پیری چه بی عصا مانده
گرفته اند از این پیرزن پسرها را
چه مشکل است که از چهار تا پسرهایش
بیاورند برایش فقط سپرها را
نشسته است سر راه، روضه می خواند
که در بیاورد آه آه رهگذرها را
ندیده است اگر چه ولی خبر دارد
سر عمود عوض کرده شکل سرها را
کنار آب دو تا دست بر روی یک دست
رسانده است به ما خانم این خبرها را
بشیر آمد و گفتی که از حسین بگو
ز عون دم زد و گفتی که از حسین بگو
ستاره بودی و یکدفعه آفتاب شدی
برای خانه مولا که انتخاب شدی
به خانه ی ولی الله اعظم آمدی و
دلیل عزت قوم بنی کلاب شدی
به جای اینکه شوی مدعی همسری اش
کنیز حلقه به گوش ابوتراب شدی
تنور خانه ی حیدر دوباره گرم شد و
برای چرخش دستاس انتخاب شدی
چهار تا پسر آورده ای برای علی
که جای فاطمه ام البنین خطاب شدی
دلت همیشه چنین شوهری دعا میکرد
تو مثل حضرت صدیقه مستجاب شدی
اگر چه ضرب غلافی به بازویت نگرفت
میان کوچه به دیوار زانویت نگرفت
تو را به قصد جسارت کسی اسیر نکرد
به چادر عربی تو خار گیر نکرد
تو را که فرق علی دیده ای و خون حسن
به غیر کرببلا هیچ چیز پیر نکرد
به احترام همان تکه بوریا دیگر
زمین خانه ی تو نیت حصیر نکرد
از آن زمان که شنیدی خزان گلها را
هوای کوی تو باغ دل پذیر نکرد
چه خوب شد که نبودی و کربلا بینی
که دست دشمن دون رحم بر صغیر نکرد
به نعل تازه گرفتند تا بدن ها را
به ضرب دست لگد میزدن زن ها را
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
قرار بود دمادم به پات غم بخورم
هر آنچه غصه نوشتند، دم به دم بخورم
مرا بخاطر این عشق سرزنش کردند
بگو فراق ببینم، کنایه هم بخورم!؟
من عاشق تو شدم تا که آخر عمرى
شبیه زلف بهم خورده ات بهم بخورم
شراب داد به من روزگار، لب نزدم
ولى تو زهر بده، قول میدهم بخورم
چقدر نامه نوشتم که دوستت دارم
ولى قبول نکردى، چرا؟ قسم بخورم؟!
لب و دهان مرا طعم باده میگیرد
اگر کنار تو چایى تازه دم بخورم
قلم بدست گرفتی، مرا کنار نزن
مرا قلم کن و نگذار تا قلم بخورم
اگر قبول کنى نذر کرده ام پس از این
ناهار غصه بنوشم، و شام غم بخورم
بیا و سهم مرا کم نکن ز رزق لبت
طبیب گفته نباید زیاد کم بخورم
حرم حرم نکنم پس بگو چکار کنم
شده ست طالع من حسرت حرم بخورم
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#شب_جمعه
#کربلا
تاریکی دل همه را غرق نور کن
این آبروی ریخته را جمع و جور کن
شرمندگی من بُوَد آهی که می کشم
سنگین شده است بار گناهی که می کشم
امشب خدا کند ملکی بین همهمه
پروندهی مرا برساند به فاطمه
تا آن گدانواز، گداپروری کند
تنها نه من، برای همه مادری کند
شاید به التماس دلم اعتنا کند
امشب حرم که رفت مرا هم دعا کند
شب های جمعه فاطمه از حال می رود
با پهلوی شکسته به گودال می رود
شب تا به صبح فاطمه فریاد می زند
با دیدن گلوی حسین داد می زند:
«ای کشته ی فتاده به هامون، حسین من!
وی صید دست و پا زده در خون، حسین من!»
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_هادی سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_هادی سلاماللهعلیه
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
تنها امام سامره تنها چه می کنی؟
در کاروان سرای گداها چه می کنی؟
دارم برای رنگ تنت گریه می کنم
پایِ نفس نفس زدنت گریه می کنم
باور کنیم حرمت تو مستدام بود؟
یا بردن تو بردنِ با احترام بود؟
باور کنیم شأن تو را رد نکرده است؟
این بد دهانِ شهر، به تو بد نکرده است؟
گرد و غبار، روی تو ای یار ریختند
روی سر تو از در و دیوار ریختند
مرد خدا و این همه تحقیر وای من
بزم شراب و آیه ی تطهیر وای من
هرچند بین ره بدنت را کشید و بُرد
دست کسی به روی زن و بچه ات نخورد
باران نیزه، نیزه نصیب تنت نشد
دست کسی مزاحم پیراهنت نشد
این سینه ات مکان نشست کسی نشد
دیگر سر تو دست به دست کسی نشد
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مجلس_شام
باورت می شد ببینی خواهرت را یک زمان
دست بسته، مو پریشان، مو کنان، مویه کنان
باورت می شد ببینی دختر خورشید را
کوچه کوچه در کنار سایه ی نامحرمان
نه لبی مانده برای تو نه جای سالمی
من که گفتم این همه بالای نی قرآن نخوان
چه عجب! طشتی برای این سرت آورده اند
ای سر منزل به منزل، ای سر یحیی نشان
تا همین که چشم تو افتاده بر چشمان ما
چشم ما افتاده بر لبهای زیر خیزران
ای تمامی غرور من فدای غیرتت
لطف کن این مرد شامی را از این مجلس بران
این قدر قرآن مخوان این چوب ها نامحرمند
شب بیا ویرانه هرچه خواستی قرآن بخوان
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_علی سلاماللهعلیه
#مولودی_امام_علی سلاماللهعلیه
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
وا نشد جبریل اگر سمت نجف بال و پرش
بهتر آنکه بر زمین جاری شود خاکسترش
خوش به حال آن کبوتر بچه ای که تا سحر
میپرد از صحن ایوانش به صحن دیگرش
داستان سنگ و زر یعنى که ما و فضه اش
قصهی شاه و گدا یعنى که ما و قنبرش
در مقام آخریت بود، دیدند اولش
در مقام اولیت بود، دیدند آخرش
خاک را گل میکند گل را خلائق میکند
نیست هرکه خلق مولا خاک عالم بر سرش
اینهم از ظرفیت دنیاى بى ظرفیت است
هرکه اورا میپرستد مینویسد کافرش
با على یکتاپرستم، ورنه میخواهم چکار
آن خدایى را که این آقا نباشد مظهرش
آرزوى مرگ کردن چاره ى کارش بود
سائلی که دست خالى میرود از محضرش
چهارده قرن است دارد رزق ما را میدهد
با همان یک مرتبه بخشیدن انگشترش
آه... ظلمت آه… ظلمت آه... ظلمت میشود
واى اگر خورشید را روزى براند از درش
مرتضى یعنى قسیم النار والجنه، ولى
هست معیارش در این تقسیم حب همسرش
تازه کعبه آبرویی یافت و قیمت گرفت
همچنانی که صدف قیمت گرفت از گوهرش
از در کعبه نرفت و بر در کعبه نرفت
چونکه باید بعد ازین کعبه بیاید بر درش
خاک یا خاکسترش کن مصحفی را که درآن
آیهی «الیوم اکملت» نباشد محورش
«مبعث ختم رسل ترویج حب حیدر است
تا دهد نشر ولایت حق کند پیغمبرش»
به خودش که جای خود، حتی به خاک پاش هم
هر کسی شک میکند شک میکنم به مادرش
کور دلها احمقند، احمق چه میفهمد علی
جان احمد بود که خوابید بین بسترش
جز علی و فاطمه دیگر ندیده روزگار
اینقدر شرمنده باشد همسری از همسرش
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#مدح_امام_زمان عجّلاللهفرجه
#مناجات_با_امام_زمان عجّلاللهفرجه
به کام خلق نشاطی که میدهد رطبش
هزار سال دگر هم نمی رود طربش
طبابتیست برای طبیب ما که هنوز
نرفته هیچ مریضی به جانب مطبش
ز فیض ریخته دستش چو عمر، کوتاه است
کسی که نیست بلند آه آه نیمه شبش
من انتقام دلم را ز هجر میگیرم
شبی که لب بگذارم بر آستان لبش
اگر نسوخت دلم پا به پای او هر شب
خودم به دست خودم صبح میکنم ادبش
برای من سحر وصل عید قربان است
شب وصال نمردم اگر یکی طلبش
به خیل گوشه نشینان فراق را دادند
همیشه خیر ببیند مسببش، سببش
به وقت بردن نامش به سجده می افتم
نگار ما به خداوند میرسد نسبش
دلش به ما عجمی زادگان بود مایل
اگرچه دلبر ما را نوشته اند عربش
خدا کند که تقرب از آنطرف باشد
به جای صد قدمم راضی ام به یک وجبش
«ز بخت خفته ملولم، بود که بیداری...»
دعا کند همه را باز در نماز شبش
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl
#مدح_امام_علی سلاماللهعلیه
#مناجات_با_امام_علی سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#عید_غدیر
کار من نیست که بنشینم و املات کنم
شان تو نیست که در دفترم انشات کنم
عین توحید همین است که قبل از توبه
باید اول برسم با تو مناجات کنم
سالی یک بار من عاشق نشوم می میرم
سالی یک بار اجازه بده لیلات کنم
همه جا رفتم و دیدم که تو هستی همه جا
تو کجا نیستی ای ماه که پیدات کنم؟
پدر خاکی و ما بچه ی خاکی توایم
حق بده پس همه را خاک کف پات کنم
باتو ای پیر طریقت که سر راه منی
آن قدر معجزه دیدم که مسیحات کنم
از خدا خواسته ام هر چه که دارم بدهم
جای آن چشم بگیرم که تماشات کنم
تو همانی که خدا گفت: تو رب الارضی
سجده بر اشهد ان لایی الّات کنم
مثل ما ماه پیمبر به خودت ماه بگو
اشهد انّ علیّاً ولی الله بگو
آینه هستم و آماده ی ایوان شدنم
آتشی هستم و لبریز گلستان شدنم
چند وقتی است به ایوان نجف سر نزدم
بی سبب نیست به جان تو پریشان شدنم
سفره ی نان جویی پهن کن ای شاه نجف
بیشتر از همه آماده ی مهمان شدنم
آن که از کفر در آورد مرا مهر تو بود
همه اش زیر سر توست مسلمان شدنم
از چه امروز نیفتم به قدومت وقتی
ختم شد سجده ی دیروز به انسان شدنم
علی اللهی ما را به بزرگیت ببخش
پیش تو مستحق این همه حیران شدنم
ده ذیالحجه ی من هجده ذیالحجه ی توست
هشت روز است که آماده قربان شدنم
جان به هر حال قرار است که قربان بشود
پس چه خوب است که قربانی جانان بشود
شان تو بود اگر این همه بالا رفتی
حق تو بود که بالاتر از این جا رفتی
شانه ی سبز نبی با تنش عرش الله است
تو از این حیث روی عرش معلّیٰ رفتی
انبیاء نیز نرفتند چنین تا معراج
انبیاء نیز نرفتند تو اما رفتی
به یقین دست خدا دست پیمبر هم هست
پس تو با دست خودت این همه بالا رفتی
باید این راه به دست دگری حفظ شود
علت این بود که تا خیمه ی زهرا رفتی
تو ولی هستی و منجی ولایت زهراست
تو هدایت گری و نور هدایت زهراست
آی مردم به خدا نیست کسی برتر از این
ازلی طینت، اول تر و آخرتر از این
تا به حالا که ندیدند و بعد از این هم...
اسدالله ترین حضرت حیدرتر از این
هیچ کس نیست گه عقد اخوت خواندن
بهر پیغمبر اسلام برادرتر از این
رفت از شانه ی معراج نبی بالاتر
به خدا هیچ کجا نیست کسی سرتر از این
آن دو تا ذات در این مرحله یک ذات شدن
این پیمبرتر از آن، آن پیمبرتر از این
دستِ گرم پدر فاطمه در دست علی ست
بعد از این بارِ نبوت همه در دست علی ست
#علی_اکبر_لطیفیان
@poem_ahl