#زبان_حال_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
از آن شکوه به زیر آمدم؛ خمیدم من
کنار پیکر تو، ناسزا شنیدم من
برای جرعهی آبی که تشنه جان ندهی
کنار مادرمان دشت را دویدم من
تنت حصاری صد تیر و تیغ و نیزه شده
خلاصه هرچه که کردم، تورا ندیدم من
آهای یوسف مدفون زیر دشنه و سنگ!
برای دیدن تو، دست خود بریدم من
برای بوسهی آخر، برای عرض ادب
چقدر نیزه ز جسمت برون کشیدم من
@poem_ahl
#مناجات_با_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مدح_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مرثیه_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گودال
اسیر رحمت خود کردهای کرامت را
به دستگیری خود، وعده ده قیامت را
ز دامن تو یقین دست صبر کوتاه است
خیال وصل شما، کشته استقامت را
پیمبران اولوالعزم در نزول بلا
به اقتدای شما بستهاند قامت را
بهغیر حضرت زهرا و تو، کدامین زن
بهروی شانهی خود میکشد امامت را
تو ظلم را به مذلّت کشاندهای یعنی
خودت گرفتهای از شام، انتقامت را
امام کربوبلا، تشنهی سلام تو بود
غروب روز دهم، اوّل قیام تو بود
همه بساط شما، نور عشق محضر توست
تمام پردهی عصمت، نخی ز معجر توست
حسین در همه عمرش به خویش میبالید
که زیر گنبد این آسمان، برادر توست
جهان، حیات خودش را ز فاطمه دارد
همانکه فخر نمودهست از اینکه مادر توست
به ذوالفقارِ زبانِ تو فتح شد کوفه
بگو که حیدر کرّار، نام دیگر توست
امام را سر ذوق آوری به هرحالت
حسینِ بر سر نی رفته، پای منبر توست
امید بسته دو عالم به دست بستهی تو
شکوه دین پیمبر، سر شکستهی تو
تو در میان بلا، قد کشیدهای زینب
هرآنچه میشنوم را تو دیدهای زینب
تو تشنهتر ز همه بودهای و دم نزدی
تو در مسیر سواران، دویدهای زینب
مشخّص است ز عمر کم تو بعد حسین
زمان ذبح برادر، رسیدهای زینب
غلاف و کعب نی و تازیانه، بارش سنگ
تو طعم یکبهیکش را چشیدهای زینب
هنوز سر به فلک میزند جراحاتت
تو لحظهلحظه، پیاپی شهیدهای زینب
گریستی همه را با دو چشم یعقوبی
برای یوسف گمگشته، سینه میکوبی
برای آه نمانده به سینهات نایی
صدای بیکسی تو نمیرسد جایی
نفس بکش؛ نفست را کسی نمیبُرّد
حریم خلوتتان را نمیدرد پایی
ز صبح، پیرهنی را به سینه چسباندی
هزار مرتبه گفتی: چرا نمیآیی
تو رو به قبلهای و هیچکس کنارت نیست
عزیزکردهی حیدر! چقدر تنهایی
کسی نمانده بیاید به زیر تابوتت
کسی نمانده بگرید، رباب، لیلایی
چقدر بیکسی و انتهای غم اینجاست
که لحظهلحظهی عمرت، غروب عاشوراست
برای صحن بهارت، رسید فصل خزان
نداشت قلب جهان بعد از آن زمان، ضربان
برای امر مهمّی وضو گرفت کسی
نشست قبل اذان، روی سینهی قرآن
دوید خنجر و عالم فتاد از حرکت
بریده شد سر ارباب عالم امکان
کسی بدون جسارت نرفت از گودال
چه سفرهای است! همه رزق میبرند از آن
خدا به داد دل دختران شاه رسد
عبای غارتیاش را به دوش کرده سنان
چه ظلمها دم آخر به شاه میکردند
تمام دخترکانش نگاه میکردند
#حسین_واعظی
@poem_ahl
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
#گودال
آن قدَر زير نعلها پا خورد
مثل پيراهنش تنش "تا" خورد
روزهاش را سنان شکست آخر
نیزه ای را به جای خرما خورد
تشنه بود آب خواست، اما شمر
آب را پیش چشم آقا خورد
یاد پهلوی مادرش افتاد
پهلویش ضربه بی هوا تا خورد
این صدای شکستن سینه است
زیر مرکب شد استخوان ها خُرد
پشت و روی تنش یکی شده بود
زینب از دیدن تنش جا خورد
چقَدَر هتک حرمتش کردند
غارت پیکرش بفرما خورد
در نمی آمد از تنش، بسکه
پنجه بر دستباف زهرا خورد
پیش چشمان نیمه بازش آه
چشم نامحرمی به زن ها خورد
چشمهای حسین درد گرفت
تیر وقتی به چشم سقا خورد
#گروه_یامظلوم
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_کاظم سلاماللهعلیه
#مدح_امام_کاظم سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_کاظم سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
بی جانم و جان می شود موسی بن جعفر
در جانم ایمان می شود موسی بن جعفر
تا بر لبم گل می کند "باب الحوائج"
بانی احسان می شود موسی بن جعفر
مشهد، رضا... قم، فاطمه ... با این کریمان
والی ایران می شود موسی بن جعفر
یک قطره از دریای آقایی اش این است
یار فقیران می شود موسی بن جعفر
فهمیده ام از ماجرای بُشر حافی
کهفِ هراسان می شود موسی بن جعفر
باید که با پای برهنه رفت سویش
وقتی که رضوان می شود موسی بن جعفر
خشکیده ام باید بیافتم در مسیرش
بر تشنه باران می شود موسی بن جعفر
جانم به لب آمد از این ماتم، ز بس که
زندان به زندان می شود موسی بن جعفر
وقتی غل و زنجیر بر ساقش می افتد
دردش فراوان می شود موسی بن جعفر
وقتی که می افتد میان سجده انگار
در جامه پنهان می شود موسی بن جعفر
حالا که زندان بان غرورش را شکسته
داغش دو چندان می شود موسی بن جعفر
کارش فقط گریه است بر جد غریبش
وقتی که عطشان می شود موسی بن جعفر
جسم نحیفش می رود زیر سم اسب؟!
یا سنگ باران می شود موسی بن جعفر؟!
یا در تنور و تشت و روی نیزه آخر
قاری قرآن می شود موسی بن جعفر؟!
واللهِ نه این روضه ها سهم حسین است
حتی کفن نه... بوریا سهم حسین است
#محمدجواد_شیرازی
@poem_ahl
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#حرکت_کاروان_کربلا
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین
از حریم کعبه جدش به اشکی شست دست
مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین
می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین
پیش رو راه دیار نیستی کافیش نیست
اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین
بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمیداند عروسی یا عزا دارد حسین
رخت دیباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا به جائی که کفن از بوریا دارد حسین
بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب
ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین
سروران پروانگان شمع رخسارش ولی
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین
سر بقاچ زین نهاده راه پیمای عراق
مینماید خود که عهدی باخدا دارد حسین
او وفای عهد را با سر کند سودا ولی
خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین
دشمنانش بی امان و دوستانش بیوفا
با کدامین سر کند، مشکل دوتا دارد حسین
سیرت آل علی با سرنوشت کربلاست
هر زمان از ما، یکی صورت نما دارد حسین
آب خود با دشمنان تشنه قسمت میکند
عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین
دشمنش هم آب میبندد به روی اهل بیت
داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین
بعد از اینش صحنه ها و پرده ها اشکست و خون
دل تماشا کن چه رنگین پرده ها دارد حسین
ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمه ای
گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین
دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین زیر لب دیدم دعا دارد حسین
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار
کاندرین گوشه عزائی بی ریا دارد حسین
#محمدحسین_بهجت «شهریار»
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_رضا سلاماللهعلیه
#مدح_امام_رضا سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#زبان_حال_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_رباب سلاماللهعلیها
#حرکت_کاروان_کربلا
دستم گرفت و مثل پدر تا حرم کشید
گفتم سلام، دست به روی سرم کشید
با گوشهٔ عباش به چشم ترم کشید
نازِ مرا رئوف تر از مادرم کشید
تلخم ولی شبیه عسل می کند مرا
مثل همیشه زود بغل می کند مرا
آقای مهربان به دلم تا نگاه کرد
گمراه را به سوی حرم سر به راه کرد
آلوده را مسافر این بارگاه کرد
رحمی به حال دربهدری بی پناه کرد
دلشوره های من همگی برطرف شده
حالم شبیه حال گدای نجف شده
افتاده سوی ما نظر مرتضی علی
سلطان مان شده پسر مرتضی علی
کهف الوراست زیرِ پرِ مرتضی علی
با آبروست کلب در مرتضی علی
سلطان کرم به روی کرم می کند حراج
دیدم شفا گرفتنِ بیمارِ لاعلاج
دلمرده ام، مسیح منی ثامن الحجج
بر سینه دست رد نزنی ثامن الحجج
کردی محال را شدنی ثامن الحجج
مثل علی ابالحسنی ثامن الحجج
بیمار آمدم که مداوا کنی مرا
مانند طفل گمشده پیدا کنی مرا
با بندگی به طعم عبادات می رسم
از خاک بوسی ات به سماوات می رسم
با گریه تا به اوج مقامات می رسم
آخر شبی به فیض ملاقات می رسم
دستور داده ای که بدانند عالمین
راهِ رسیدنِ به خدا گریه بر حسین
عیداست، در مدینه ولی غم به پا کنید
زینب مسافر است برایش دعا کنید
سادات با ادب همگی کوچه واکنید
او را به گریه راهی کرببلا کنید
ام البنین بیا که عقیله مسافر است
در پای ناقه با ادب عباس حاضر است
این کاروان رسید به گودال قتلگاه
زینب به سر زنان وسط اینهمه سپاه
با چادرِ لگد شده تنها و بی پناه
می کرد سر بریدن آقای خود نگاه
او پای بوسهای ز گلو تازیانه خورد
تا دست زیر آن بدن پاره پاره برد
فریاد زد حسین چرا نا مرتبی
شک دارم ای عزیز، تو سالار زینبی؟!
از چه هلال هلال چنان ماه، در شبی
شُخمَت زدند با کف هر نعل مرکبی
رنگ تنت عوض شده در زیر آفتاب
همرنگ پیکر تو شده صورت رباب
#قاسم_نعمتی
@poem_ahl
#زبان_حال_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_رقیه سلاماللهعلیها
#دو_بیتی
لب بالا که بوسیدم به پایینی حواسم نیست
شدم درگیر لبهایت به پیشانی حواسم نیست
نشد خود را بیارایم، سر و وضعم مرتب نیست
لباس نو نپوشیدم تو سلطانی حواسم نیست
@poem_ahl
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#حرکت_کاروان_کربلا
قصد سفر کرده ای، ای گل زهرا حسین
به کربلا میروی، سفر به خیر یا حسین
مدینه خون گریه کن، وقت جدایی شده
عزیز زهرا دگر، کرببلایی شده
اذان بگو ای حرم، پشت سر قافله
منتظر اصغر است، به کربلا حرمله
دگر به همراه خود، دختر خود را مبر
اکبر خود میبری، اصغر خود را مبر
تند مران ساربان، به حرمت مادرش
تا ننشیند غبار، به چادر خواهرش
(مباد افتد زمین، ز ناقه ها دخترش)
#عبدالحسین
@poem_ahl
#مولودی_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مدح_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
صدای پای خدا میرسد به گوش بیا
سبو به دست و غزلخوان و باده نوش بیا
بگیر بیرق میخانه را به دوش بیا
به بزم آمدن پیر می فروش بیا
دوباره صحبت هل من مزید آمده است
خدای عشق در انسان پدید آمده است
صدای پای بهار است، عید میآید
به قفل بستهٔ دلها کلید میآید
کسی که دل به هوایش تپید میآید
خبر دهید به فطرس امید میآید
بیا که یأس، مرام خدا فروختههاست
شب رسیدن آقای بال سوختههاست
به تشنهای که به دام سراب افتادهست
بگو که کشتی رحمت به آب افتادهست
فقط نه از سر فطرس عذاب افتادهست
دهان هرچه گنهکار، آب افتادهست
پیالهها همه از این شراب پر شده است
به هر کسی که نظر کرده است حُر شده است
حسین آمده تا خلق، رستگار شوند
به یمن گریه به او فصلها بهار شوند
حسین آمده تا قلبها شکار شوند
به محض بردن این نام، بیقرار شوند
حسین آمده با یک نگاه دل ببرد
وگرنه کیست از این روسیاه دل ببرد
ز عرش گفت خداوند قادر منان
خموش باش جهنم! که سوم شعبان
بجای آتش تو کرده رحمتم طغیان
حسین مانَد و بس، کل من علیها فان
بگو رسول به این خلق تا ابد گمراه
که «مَن أحبّ حسیناً فقد أحبّ الله»
اگر چه شیر ز انگشت وحی مینوشد
و جبرئیل به جسمش لباس میپوشد
شهنشه است ولی با غلام میجوشد
مرا بخاطر روی سیاه نفروشد
کسی که رو، به روی بندهاش گذاشته است
هوای نوکر خود را همیشه داشته است
خدا کند که مرا عاقبت بخیر کند
فدایی وهب و مسلم و بریر کند
مرا نگاه، چو راهب میان دیر کند
به خیمهاش بکشاند مرا، زهیر کند
چنان حبیب در این خانه موسپید شوم
شبیه جَون در آغوش او شهید شوم
اگر نبود حسینیه ما کجا بودیم
چنان کبوتر صد بام و صد هوا بودیم
هزار شکر که با او از ابتدا بودیم
شب ولادتش ای کاش کربلا بودیم
نشد کنار تو باشیم، از بد اقبالیست
دم ضریح تو صد حیف جایمان خالیست
دم ضریح تو اما دلی پریشان است
به روی سینه زند مادری که گریان است
هنوز هم پسرم روی خاک، عریان است
هنوز بین دو تا نهر آب عطشان است
چه کربلاست که آدم به هوش میآید
هنوز نالهی زینب به گوش میآید
#محمدعلی_بیابانی
@poem_ahl
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#گریز_حضرت_علی_اکبر سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_عباس سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_علی_اصغر سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
این بار بی مقدمه از سر شروع کرد
این روضه خوان پیر از آخر شروع کرد
مقتل گشوده شد همه دیدند روضه را
از جای بوسه های پیمبر شروع کرد
از تل دوید مرثیه قتلگاه را
از لابلای نیزه و خنجر شروع کرد
از خط به خط مقتل گودال رد شد و
با گریه از اسیری خواهر شروع کرد
اینجا چقدر چشم حرامی به خیمه هاست!
طاقت نداشت از خط دیگر شروع کرد
بر سر گرفت گوش عبا را و صیحه زد
از روضهی ربودن معجر شروع کرد
برگشت، روضه را به تمامی دشت برد
از ارباً اربا تن اکبر شروع کرد
لب تشنه بود خیره به لیوان نگاه کرد
از التهاب مشک برادر شروع کرد
هی دست را شبیه به یک گاهواره کرد
از لای لایِ مادر اصغر شروع کرد
تیر از گلوی کودک من در بیاورید!
هی خواند و گریه کرد و مکرر شروع کرد
غش کرد روضه خوان نفسش در شماره رفت
مدّاحی از کناره منبر شروع کرد:
ای تشنه لب حسین من ای بی کفن حسین!
دم را برای روضه مادر شروع کرد
یک کوچه وا کنید که زهرا رسیده است
مداح بی مقدمه از در شروع کرد
«هیزم می آورند حرم را خبر کنید»
این بیت را چه مرثیه آور شروع کرد
این شعر هم که قافیه هایش تمام شد
شاعر بدون واهمه از سر شروع کرد
#محسن_ناصحی
@poem_ahl
#مناجات_با_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
هرچه از دست تو اى دوست به ما غم برسد
چونكه نيكوست الهى كه دمادم برسد
پسر خير كثيرى همه چيزت خير است
از سرم نيز زياد است اگر كم برسد
تا كه در تربت تو داروى هر دردى هست
چه نيازى ست كه از غير تو مرهم برسد
دستمان از همه كوتاه كه شد مى گوئيم
دستمان كاش به حاشيهی پرچم برسد
نوكرى نزد تو ارث پدرم بود حسين
بايد اين ارثيه دست پسرم هم برسد
هرگز از رونق بازار غمت كم نشود
بگذاريد فقط ماه محرّم برسد!!
دوزخ از اشك عزاى تو شود باغ بهشت
اين چه فيضى ست كه حتى به جهنم برسد
آن قدَر فاطمه در روز جزا نوحه كند
كه بعيد است به پيغمبر اكرم برسد
ته گودال هم انگار به فكر همه اى
به يكى سر... به يكى حلقهی خاتم برسد
#علی_صالحی
@poem_ahl
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#دیر_راهب
شب میرسید و دِیر پر از عطر سیب بود
تنهاتر از مسیح سری بر صلیب بود
بر نِی سری شکفتهتر از فرق لالهها
در پای نیزه نوحه صد عندلیب بود
اسلام بین مسجدیان آشنا نداشت
شاهی میان مملکت خود غریب بود
می دید پیر دیر ظهور مسیح را
نه، نه، مسیح منتظر این طبیب بود
با یک نگاه بر سر او دل ز دست داد
بر نِی هنوز دلبریش بیرقیب بود
سر را بغل گرفت و دل سیر گریه کرد
گویا تمام عمر پی این حبیب بود
تطهیر کرد آب روان را ز خون او
اینکه فقیه بود مسیحی عجیب بود
اشکش گداخت تا به لب خشک او رسید
از تشنگی هنوز لبش در لهیب بود
جای رقیه خالی از او بوسهای گرفت
از این وصال قافله ای بی نصیب بود
بر گیسوان سوختهی او شانه می کشید
از تاول تنور دلش بی شکیب بود
معلوم بود سر ز قفایش بریدهاند
رویش تمام خاکی و خد التریب بود
معلوم بود داغ جوان از محاسنش
رخسار او ز واقعه شیب الخضیب بود
یک تن به او نگفت چه آمد سر حسین
وقت حدیث روضه یابن شبیب بود
#موسی_علیمرادی
@poem_ahl