eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
278 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه به کسی کار ندارم که بهشتم لیلی است بت بتخانه و رهبان کنشتم لیلی است خاک من خاک جنون است و سرشتم لیلی است هرچه در مکتب استاد نوشتم لیلی است جز به این حرف ندارد قلم من میلی دفترم پر شده از لیلی لیلی لیلی می‌نویسم لیلی تا که بخوانیم حسین تا جنون را به نهایت برسانیم حسین آنکه بی او نفسی هم نتوانیم حسین وقت یک ذکر همه هم ضربانیم: حسین او همان است که هروقت از او می‌خوانم از دل عرش خدا فاطمه گوید جانم گر چه در عشق فقط لاف زدن را بلدیم گر چه چندی است که بی روح‌تر از هر جسدیم گر چه در خوب‌ترین حالت‌مان نیز بدیم جز در خانۀ ارباب دری را نزدیم از ازل حلقه به گوش در این خانه شدیم سجدۀ شکر برآریم که دیوانه شدیم از همان روز که حُسنش ز تجلّی دم زد از همان دم که دمش طعنه به جام جم زد از همان لحظه که مهرش به دلم پرچم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد گفت من عشقم و مجنون حسین بن علی در رگم نیست به جز خون حسین بن علی آسمان با تپش ماه تماشا دارد قطره دریا که شود جلوۀ زیبا دارد خاک یک دشت فقط تربت اعلا دارد عشق با نام حسین است که معنا دارد تا خدا هست و جهان هست و زمان هست و زمین نمک سفرۀ ایجاد حسین است، همین لبم از هرچه به جز نام امامم خاموش آتش عشق نشد یک دم از این دم خاموش گرچه یک لحظه نبوده است به عالم خاموش از قدومش شده یک روز جهنم خاموش در امالی خودش شیخ صدوق آورده است روز میلاد حسین آتش دوزخ سرد است شب شور است که شیرین و غزل خوان شده‌ام خیس از بارش احسان فراوان شده‌ام جان رها کرده و دل بستۀ جانان شده‌ام مست جام رجب و تشنۀ شعبان شده‌ام که شب سوم این ماه حبیب آمده است باز از باغ خدا نفحۀ سیب آمده است او همان است که احسان قدیمش خوانند صاحب جام بلایای عظیمش خوانند در مدینه همه قرآن کریمش خوانند پنجمین دشمن شیطان رجیمش خوانند از ازل تا به ابد خلق خدا می‌دانند ما همه بنده و این قوم خداوندانند درپناهش همه هستند مهیمن‌ها هم متوسل به نگاهش شده ضامن‌ها هم نه فقط عالم ربانی کاهن‌ها هم وقت آن است که گویند مؤذن‌ها هم وقت شرعی اذان بر سر گلدستۀ ماه اشهد ان حسین بن علی ثارالله غم عشق است که آتش زده بر بنیادم تا که در راه محبت بدهد بر بادم من ملک بودم و فردوس... نه آمد یادم که من از روز ازل اهل حسین آبادم منم آن رود که جز جانب دریا نروم بر دری غیر در خانۀ مولا نروم ما که بر ساحت این عشق ارادت داریم ما که انگیزۀ بر گشت به فطرت داریم یک نفس تا به خدا بُعد مسافت داریم باز هم در سرمان شور زیارت داریم هرکه دارد سر همراهی ما بسم الله هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله کربلا گفتم و دیدم جگرم می‌سوزد آسمان دود، زمین در نظرم می‌سوزد گوییا معجر بانوی حرم می‌سوزد دختری داد زد ای عمه سرم می‌سوزد جان خورشید از این واقعه بر لب برسد هیچ کس نیست به داد دل زینب برسد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه ما شیعه زاده‌ایم و هوادار حیدریم تا آخرین نفَس همگی یار حیدریم عمّار یاسر، اَصبغ و سلمان و مالکیم حُجر و کمیل و میثم تمّار حیدریم با یک اشاره‌اش سر و جان را فدا کنیم شکر خدا که گرمی بازار حیدریم حتّی شب ولادت اربابمان حسین مشغول به سرودن اشعار حیدریم یا مرتضی علی علی، مولا علی علی اذکار ماست بس که گرفتار حیدریم طبق «فمَن یَمُت یَرَنی» در زمان مرگ ما محو دیدن گُل رخسار حیدریم فصل بصیرت است و به دنبال اصلحیم در اوج فتنه نوکر بیدار حیدریم ما جز علی به هیچ کسی دل نمی‌دهیم حتّی به قدر یک نفسی دل نمی‌دهیم ما تشنه‌ایم، جرعۀ آبی به ما دهید بهتر بُوَد که ظرف شرابی به ما دهید چندین شب است بادۀ نابی نخورده‌ایم لطفی کنید و بادۀ نابی به ما دهید ما قصد پای بوسی تان را نموده‌ایم در بین جاده‌ایم، رکابی به ما دهید کرب و بلا محلّ عبور و مرور ماست آن لحظه‌ای که حال خرابی به ما دهید یک بار کافی است که بگوییم «یا حسین» قبل از ختام، کوه ثوابی به ما دهید جشن تولّد تو و سجّاد و ساقی است باید سه وعده سور حسابی به ما دهید وقتی به ما «حسین حسین» وحی می کنید پس واجب است تا که کتابی به ما دهید پیغمبریم و خدمت ارباب می‌کنیم نام تو را به صفحۀ دل قاب می‌کنیم ارباب ما رسیده و دنیا شلوغ شد دنیا فقط نه... عالم بالا شلوغ شد بازار نوکری من و تو گرفته است شکر خدا دوباره سر ما شلوغ شد با فوجی از فرشته، بزرگ ملائکه ... ... آمد زمین و خانۀ مولا شلوغ شد در دست هر فرشته هدایای شاخصی ست اطراف گاهوارۀ آقا شلوغ شد از برکت رسیدن ارباب شیعه‌ها حتّی کِنِشت و دِیر و کلیسا شلوغ شد با کشتی نجات سریع و وسیع او نقطه به نقطه دامن دریا شلوغ شد خالی شده جهنّم و آتش فرو نشست در عین حال، جنّت اعلی شلوغ شد فرزند دومین پیمبر پسر شده زهرا دوباره مادر و حیدر پدر شده وقتی که رو به وادی میقات می‌کنیم با ذکر «یا حسین» مناجات می‌کنیم مصداق «یا مُفتّح الأبواب» نام اوست ما با حسین، سِیر سماوات می‌کنیم مهرش که روزی دل هر کس نمی‌شود با مهر او همیشه مباهات می‌کنیم ما که عذاب قبر نداریم با حسین با حرز یار، دفع بلیّات می‌کنیم اینکه سرشت ما همه از خاک کربلاست با منطق فلاسفه اثبات می‌کنیم با کربلای او چه نیازی به جنّت است اعراض از تمامی جنّات می‌کنیم وقتی که نام حضرت ارباب می‌بریم خوشنود قلب عمّۀ سادات می‌کنیم هر دلبری که دلبر آقا نمی‌شود هر خواهری که زینب کبری نمی‌شود شأن نزول و روح کتاب خدا حسین والفجر و مریم و فلق و وَالضّحی حسین تو آمدی و جمع شما جمع گشته است زهرا، حسن، نبی خدا، مرتضی، حسین تو آمدی و آل عبا با تو پا گرفت بی تو چه ناقص است حدیث کسا حسین روز ازل که نامۀ ما را نوشته‌اند افتاده کار محشر ما با شما حسین وقت تولّدم که مؤذّن مرا گرفت در گوش من به جای اذان گفت «یا حسین» در مکتب تو غیر دو واژه نخوانده‌ام در ابتدا حسین وَ در انتها حسین رغبت نمی‌کنم که روم جای دیگری وقتی که هست نزد تو دارالشّفا حسین ما غیر درب خانه‌تان در نمی‌زنیم ما رو به غیر آل پیمبر نمی‌زنیم از بس که باوقار بُوَد برگزیدنی ست ناز نگاه یوسف زهرا خریدنی ست نجوای هر شبانۀ قبل از ولادتش با گریه‌های حضرت زهرا شنیدنی ست فطرس ز برکت قدمش بال و پر گرفت این بال‌ها به عرش خدا هم پریدنی ست مهرش در آسمان نبی پر تلألؤ است تصویر عشق او به پیمبر کشیدنی ست او شیر را ز دست نبی ارتزاق کرد بس که لبن ز دست پیمبر مکیدنی ست اصلاً عجیب نیست که او یک پیمبر است معراج او به دوش محمّد چه دیدنی ست شیرین‌تر از شراب عسل بوسه از گلوست یعنی که طعم بوسۀ دلبر چشیدنی ست حس می‌کنم که زائر شش گوشه می‌شوم از بس که عطر سیب حریمش وزیدنی ست هنگام پای بوسی‌اش از غم، بری شدم پایین پا رسیدم، علی اکبری شدم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه می‌نویسم عشق و بی تردید می‌خوانم جنون هرکسی دیوانه‌تر السابقون السابقون می‌نویسم عشق و بی تردید می‌خوانم حسین عاقلان دانند لکن اکثرا لایعقلون این سرشت ماست؛ از خاکیم، خاک کربلا سرنوشت ماست پس انا الیه الراجعون صرف یک دل دادن و عرض ارادت شرط نیست باید امضا کرد این دلنامه را با دست خون پرچم او از ازل بالاست؛ بالا تا ابد باد این پرچم بلند و هرچه جز آن سرنگون گوش جانم چشم بر راه صدای دیگری ست پای دل سر در هوای ماجرای دیگری ست گرچه خیلی‌ها به ظاهر کربلا هستند لیک باطنا امشب مدینه کربلای دیگری ست چار تن از پنج تن در گرد یک گهواره‌اند در دل گهواره هم اهل کسای دیگری ست خنده گریه، خنده گریه، خنده گریه، خنده اشک بیت مولا غرق اشک و خنده های دیگری ست شیر از انگشت‌های وحی می‌نوشد حسین سبط پیغمبر غذایش هم غذای دیگری ست عشق او جاری ست حتی در مرام اهل بیت می‌توان فهمید این را از کلام اهل بیت ساغر لب‌های هر معصوم می‌گوید حسین بس که لبریز است نام او ز جام اهل بیت هم شتابش بیشتر هم اینکه جایش بیشتر کشتی‌اش هم فرق دارد با تمام اهل بیت در نهایت جمع خواهد گشت با نام حسین سفره‌ای که پهن می‌گردد به نام اهل بیت روز و شب بر او درود حق، درود اهل بیت روز و شب بر او سلام حق، سلام اهل بیت تا که می‌خوانم تو را، هر دیده می‌بارد تو را از خدا دیگر چه خواهد هر کسی دارد تو را در روایت هست هر که دوستش دارد خدا در دلش چون داغی از یک لاله می‌کارد تو را عشق را از هر کسی از اهل دل پرسیده‌ام از گریبانش چنان خورشید می‌آرد تو را ما نه؛ فرزند پیمبر می‌شود قربانی ات هستی‌اش را می‌دهد تا که نگه دارد تو را جامه‌ات را آسمانی‌ها عوض کردند تا سختی رخت زمینی‌ها نیازارد تو را زینت دوش نبی! عرش است جای پای تو سینۀ پیغمبر است و قلب زهرا جای تو اشک می‌ریزیم و با ذکرت عبادت می‌کنیم باز هم از راه دور عرض ارادت می‌کنیم ما همه بیمارهای دوری از شش گوشه‌ایم بین هیئت‌ها ز یکدیگر عیادت می‌کنیم زودتر راحت کن از درد فراقت خلق را ما به این دوری مپنداری که عادت می‌کنیم عالم نوزادی ما فرق دارد با همه ما برایت گریه از وقت ولادت می‌کنیم هر غمی دیدیم، فرمودند فابک للحسین بعد از آن هرجا غمی دیدیم یادت می‌کنیم دوستت دارم من ای در جسم عالم جان حسین آذری می‌خوانمت: «جانیم سنه قربان حسین» @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه اگر چه بال و پر ناتوانمان دادند ولی برای پریدن زمانمان دادند خبر دهید دوباره به بال فطرس‌ها مجال پر زدن آسمانمان دادند به احترام ملائک امانت حق را به دست فاطمۀ مهربانمان دادند بدون واسطه امشب کنار سجاده تمام حُسن خدا را نشانمان دادند قسم به بوسۀ لب‌های سبز پیغمبر برای بردن نامت زبانمان دادند امام سوم دنیا، امام عاشورا اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا برای آن که بیابیم ما خدایت را گرفته‌ایم نشانی ردِ پایت را برای آن که به سمت خدایشان ببری گرفته‌اند ملائک نخ عبایت را و جبرئیل دلش تنگ می‌شد ای آقا نمی‌شنید اگر یک شبی صدایت را فرشتگان مقرب هنوز حیرانند تو را به سجده درآیند یا خدایت را زمین به دور خودش چرخ می‌زند تا که نشان دهد به سماوات کربلایت را امام سوم دنیا، امام عاشورا اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا به بوم عشق به مژگان تر کشید تو را به وقت نافله‌های سحر کشید تو را نه از برای زمین‌ها و آسمان‌ها بود فقط برای خودش بود اگر کشید تو را تو را مشاهده کرد و اسیر رویت شد که از جمال خودش خوب تر کشید تو را تو مثل جام پر از عشق و عاشقی بودی که زینب آمد و یکباره سر کشید تو را برای آنکه نشان زمینیان بدهد سوار نی شدی و در سفر کشید تو را امام سوم دنیا، امام عاشورا اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا تو آسمان بلندی و ما کبوترها نمی‌رسند به بالای بامتان پرها بدون بردن نام تو بی نتیجه بود توسَل سر سجادۀ پیمبرها شریعت از سخن تو حیات می‌گیرد تویی که جاذبه بخشیده‌ای به منبرها تو جای خود که قیامت کسی نمی‌داند کجاست حدِّ نصاب مقام قنبرها تو مثل کعبۀ سیّار آسمان بودی که در طواف تو بودند جملۀ سرها امام سوم دنیا، امام عاشورا اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا تو بی کران، تو بلندی، تو آسمان، تو صعود تو آفتاب، تو دریا، تو آب هستی و رود حکایت من و چشمم حکایت عبد است حکایت تو و چشمت حکایت معبود و قبل از آنکه شود جبرئیل حاجی عشق کبوتر حرمت بود و کربلایی بود یکی ز گریه کنان مُحرمت موسی یکی ز مرثیه خوانان ماتمت داود به نیت همۀ خانواده، پیغمبر «حسین منی انا من حسین» می فرمود امام سوم دنیا، امام عاشورا اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا رسیده است زمان غروب عاشورا چه می‌کشد ز وداع تو زینب کبری تو روی شانۀ جبرئیل منزلت داری به زیر این همه نیزه چه می‌کنی آقا؟ میان این همه نیزه که رو به پایین‌اند صدای زینب کبراست، می‌رود بالا حسین توست بله، باورش اگر سخت است مُرمّل بدماء و مُقطّعُ الأعضا کنار چشم ملائک به سمت تو خم شد گذاشت روی گلوی بریدۀ لب‌ها را امام سوم دنیا، امام عاشورا اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه زلفیم پریشانی ما را بنویسید بالیم پر افشانی ما را بنویسید ما سجده به ابروی کج یار نمودیم بد نیست مسلمانی ما را بنویسید یک لحظه نشستیم سر کوچه ی دنیا یک عمر پشیمانی ما را بنویسید یک بار بیایید به بین الحرمینش تا سجده ی پیشانی ما را بنویسید ما مست حسینیم حسینیم حسینیم این نعره ی طوفانی ما را بنویسید سودا زده ی طره ی جانانه ام امشب زنجیر بیارید که دیوانه ام امشب تا عین علی گردش تیغ دودم ماست این گردش خورشید هم از پیچ و خم ماست ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست ما نسل به نسل از نفس فاطمه هستیم یعنی که علی هم دم و هم بازدم ماست آنقدر به ما لطف شما داد خدا هم گیرم که دو دنیا بدهد باز کمِ ماست این خاک فقط گوشه ی ایران حسین است از کرب و بلا تا به خراسان حرم ماست ما را چه شرافت بِه از این خاک حسینیم یعنی که جهان نیز به زیر قدم ماست ما کاشی چسبیده به ایوان تو هستیم سوگند به لبخند حسن آنِ تو هستیم سودا زده ی طره ی جانانه ام امشب زنجیر بیارید که دیوانه ام امشب آتشکده ی باده ی پیمانه ات آباد من خانه خراب تو ام ای خانه ات آباد انگشت نما بودن ما لطف کمی نیست ای عشق دلِ این همه دیوانه ات آباد یک نیم نظر غارتمان کرد عزیزم گفتیم ولی شوکت جانانه ات آباد ما پشت در خانه رسیدیم گرفتیم این خانه و این خوان کریمانه ات آباد ما را جگری هست ولی سوخته از شوق قلبی که سپردیم به میخانه ات آباد ما را جگری بود ولی کرب و بلا برد هر گوشه ی شش گوشه ی شاهانه ات آباد ما زاده ی اشکیم برای تو بگرییم بگذار که یک عمر به پای تو بگرییم تا خیمه عزیزم خبرت را چه کسی برد از گودی گودال پرت را چه کسی برد دیدم که زمینگیر شدی پیش جوانت بر روی عبایت پسرت را چه کسی برد در علقمه گفتند که پشت تو شکستند با نیزه هلال قمرت را چه کسی برد جز شیحه ی اسبی که دم خیمه رسیده است پیغام تن مختصرت را چه کسی برد فهمید حرم پیرهنت را چه کسی کند افسوس نفهمید سرت را چه کسی برد از کنج تنور آمده ای گوشه ی ویران فهمید رقیه که سرت را چه کسی برد میگفت که ابروی بهم ریخته داری ای وای چرا موی بهم ریخته داری @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه من غم مِهر حسین با شیر از مادر گرفتم روز اوّل کآمدم دستور تا آخر گرفتم بر مشام جان زدم یک قطره از عطرِ حسینی سبقت از مشک و گلاب و نافه و عنبر گرفتم عالم ذر، ذره‌ای از خاک پای حضرتش را از برای افتخار از حضرتِ داور گرفتم بر در دروازۀ ساعات یک ساعت نشستم تا سراغ حضرتش از زینب مضطر گرفتم زینبی دیدم چه زینب کاش مداحش بمیرد من ز آه آتشینش پای تا سر در گرفتم سر شکستم دل پر از خون دیده خون آلود اما حالتی دیدم که بر خود حالتی دیگر گرفتم ام لیلا رعشه بر اندام دیدم اوفتاده گفت: من این رعشه از داغ علی اکبر گرفتم ناگه از بالای نی فرموده شاه تشنه کامان سر به راه دوست دادم زندگی از سر گرفتم اکبرم کشتند و عون و جعفر و عباس و قاسم تا خودم از تشنگی، آب از دمِ خنجر گرفتم گفت «ساعی» زین مصیبت از در دربار جانان خط آزادی برای اکبر و اصغر گرفتم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه دخلم که پُر نشد جگرم را فروختم تدبیر شد بلا و سرم را فروختم تا گفتم السلام علیکَ دلم شکست تا کاملش کنم سحرم را فروختم خورشید را به قیمت دریا خریده‌ام در روی دوست، چشم ترم را فروختم گفتند ناله کن که مگر راه وا شود اینگونه شد که من هنرم را فروختم در کوی عارفان خبر مرگ می‌خرند رد می‌شدم شبی، خبرم را فروختم ما را ز حبس عشق مترسان که پیش از این از شوق حبس، بال و پرم را فروختم در وعده، جوش دولت دیدار خفته است ما الکنیم، حضرت معشوق گفته است کیفیت کریم چو در شعله در گرفت یا رب که گفت شعله به جان شجر گرفت شیرینی مدام شود تنگیِ نفس چون شد تهی، فغان به دلِ نی شکر گرفت در هر رگم ز شوق تو خون می‌دود هنوز هر کس شهید شد خبر از نیشتر گرفت یا حضرت شراب اغثنی به لعل دوست این ذکر را پیاله ی مِی هر سحر گرفت عشاق، گوییا که ز هم ارث می‌برند سود علی الحساب دلم را جگر گرفت آهی که بود پشت سر ناله‌های من دیشب که جانماز مرا شعله در گرفت خاصیت نگاه تو ما را شراب کرد دیدی که کار غوره‌ی ما نیز سر گرفت از من گرفت جان و مرا جان تازه داد تاجر ببین که جنس مرا سر به سر گرفت گفتم که کم نگیر مرا در فراریان آقا کریم بود و مرا بیشتر گرفت جبریل گاهوار تو را میدهد تکان جبریل بَهر این ز خدا بال و پر گرفت از نقره داد بر روی زردم تصدقی او بُرد کرده چون عوض سیم زر گرفت عمری دلم به بازی طفلانه می‌گذشت از کوچه می‌گذشت مرا بی خبر گرفت رفتم که داد و قال کنم، داد بوسه ام جام عسل ببین که دهانِ شرر گرفت این بحر با تمام بزرگی به چشم ماست آری، حسین را شود از چشم تر گرفت ما را قلم تراش تو عین عقیق کرد اعجاز بین که دست تو آب از حجر گرفت شام قمر در عقرب ما کرده جلوه ای یعنی بتول، کودک خود را به بر گرفت محض رضای توست فرات آفریده اند تشریف حنجر تو قنات آفریده اند بر روضه ی تو پای مرا هر که باز کرد باید به جای حلقه به دستش نماز کرد پیغمبران گلوی تو را آب میدهند بی خود فرات بهر گلوی تو ناز کرد موی تو جوهر شب و رویت بیاض صبح این وام را خدای تعالی مجاز کرد ترخیص جان ما به لبِ مرز کربلاست این حکم را امیر نجف کارساز کرد ما روز حشر از دلِ قبر تو میدمیم هر کار کرد کشته ی تو با جواز کرد تا زیر حلق، تکمه ی آن پیرهن مبند عالم به صبح محشر، عرض نیاز کرد شانه به غیر پنجه ی زهرا به سر مزن بگذار شانه ها همه گویند که ناز کرد تا فخر فطرس است پر یادگاری اش فخر سلام ماست به فطرس سواری اش می سازی ام چنان که عبادت ثواب را می بازمت چنان که ریایی صواب را در شرح مو به موی تو من مکث میکنم میخوانمت چنان که فقیهان کتاب را شرح فراق میدهم از ذوق وصل خویش "میبوسمت چنان که لب تشنه آب را" گفتم مرا ببخش که تابیدم از رخت بخشیدی ام چنان که فلک آفتاب را گفتم که "انت" خواب و "انا" خسته ی سفر من ناگزیرم از تو بکُش انتخاب را دعوای زید و عمرو به هر نحو شد تمام صرف نظر نمیکنی از من عتاب را تن را مزن به آب که این پیکر غیور ترسم کند شراب، زلالیِ آب را تا جوهر گناه مرا گریه حل کند روز جزا به آب بیفکن کتاب را ما هرچه خورده ایم به پای تو خورده ایم پس از قضا به دست تو دادم حساب را ما را شراب خورد، عجب طرفه ساغری در زیر آفتاب که پختی شراب را؟ یاد تو بین حلقه ی ما جا نمیشود مسجد نمیکشد جلوات شراب را چنگی نمیزند به دل شیوه ی غزل باید دخیل بست ضریح رباب را بودند انبیا همه در ناله و خروش چون تشنه یافتند گُل بوتراب را گفتند با حسین دگر پا به پا مشو برخیز و دست دست مکن طفل خواب را بیچاره مادرش چه امیدی به آب بست باید به آب بست جهان خراب را از پیر ما پیر نگشته خضاب کرد باید حبیب یاد بگیرد خضاب را شش ماهه را مبارزه ی تن به تن که رفت عالم چرا نسوختی از این سخن که رفت؟ @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه و جای جای حرم عطر سیب پیچیده ست و در گلویم بغضی عجیب پیچیده ست و دم گرفته میاندار و در صدای بمش ارادتش به امام غریب پیچیده ست و روضه خوان پریشان و پیر می گوید که عشق بین امام و حبیب پیچیده ست و اشک، ناحیه‌ی گونه‌ی مرا تر کرد چقدر جمله ی شیب الخضیب پیچیده ست و در صدای پر از درد هر گرفتاری سکوت آیه ی امن یجیب پیچیده ست و کنج صحن، مریضی جواب کرده، گرفت... شفا و گفت که کار طبیب پیچیده ست و من هنوز پس از سالها نفهیدم که ماجرای محرم عجیب پیچیده ست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه حسین شیر عرب، وارث شجاعت حیدر یگانه فاتح میدان، دلیر مرد دلاور شکوه عزت آزادگان و سرور خوبان به راه ظلم ستیزی همیشه رهرو و رهبر غرور حضرت سقا، پناه زینب کبری که دلخوشند به او بانوان بیت پیمبر فغان که دهر به این با وفا ننموده چنین محاصره گشته است بین قوم سبکسر فغان که تک‌تک اصحاب روی خاک فتادند تمام دشت ز خون دلاوران شده احمر به جای جای بیابان تن تمام شهیدان بکیر و حر و جناده، سعید و عابس و جعفر حبیب سر به تنش نیست، غرق خون شده مسلم زهیر گوشه صحرا، بریر گوشه دیگر فغان که داغ بنی هاشم است بر دل پاکش اسیر حادثه هفده شهاب و نجمه و اختر به زیر سم ستوران گلاب از تن قاسم چنان بریخت که چیزی نماند از گل پیکر چنان که سنگ به او می زدند بعد شهادت تمام دشت ز بوی گلاب گشته معطر شبیه محتضران شد حسین بر در خیمه در آن دمی که به میدان جنگ شد علی اکبر ز اسب تا که زمین خورد جان ز پای پدر رفت به روی کنده‌ی زانو رسیده بر سر پیکر چه پیکری که چنان قطعه قطعه پخش زمین شد نشد به غیر عبا بردنش به خیمه میسر همین که آب طلب کرد بهر غنچه‌ی عطشان به تیر حرمله بر روی دست او شده پر پر چو دید حرمت ریش سفید را نشناسند خضاب کرد به خون گلوی کوچک اصغر کنار علقمه قلب حرم جناب ابوفضل بدون دست به دریای خون شده است شناور برادر حسنین است و نیست جای تعجب که بوی فاطمه پیچیده بین دشت سراسر شکسته غصه عباس پشت خون خدا را نبود در همه ساعات از این فراق گرانتر اگرچه داغ به دل دارد و عطش به زبانش به زیر جامه رزمش اگرچه رخت محقر اگر چه این همه داغ است روی سینه اش اما کسی نبوده از او در میان معرکه برتر عرب به گفته راوی ندیده هیچ کسی را به رغم تشنگی و زخم و درد و داغ مکرر چنین دلیر به میدان، چنین به رزم مصمم طریق شرک و ریا را به ضربه ای کند ابتر ز خوف طرز نگاهش یلان ز رزم گریزان به سم مرکب او کل دشت گشته مسخر ز شور هیبت او جان تهی کنند دلیران به بانگ هر رجزش پر بریخت دشمن کافر به پای گردش شمشیر او یلان همه در خون به دست او به درک رفته بخش عمده لشکر چه طرز بسمله گفتن، چه طور حوقله خواندن که این چنین شده صحرای جنگ، عرصه‌ی محشر حریف شیوه‌ی رزمش نبوده لشکر اعدا نبرد تن به تنش را کسی نبوده برابر چو نا امید شدند از نبرد، آن همه بزدل زدند از همه سو سنگ، سوی چشمه‌ی کوثر نشست سنگ جفا بر جبین لؤلؤ افلاک شکست لعل جبینش، شکست پاره‌ی گوهر کشید جامه‌ی خود را که خون ز سر بستاند که تیر حرمله بنشست روی قلب مطهر به زهر تیر سه شعبه، ز هم گسسته وجودش وزیده باد مخالف، وزیده سردی صرصر بلند مرتبه شاهی ز صدر زین به زمین خورد به خاک داغ نشست آن جمال شمس منور فتاده شیر عرب در میان آن همه کفتار میان داغی گودال، در مقابل مادر هر آنکه زخم از او خورده، آمده است تلافی زند چنان که تواند، به پیش دیده‌ی خواهر به تیر و نیزه و شمشیر و سنگ و چوب عصایش به پا و دست و سر و چشم و گوش و گودی حنجر امان ز قاتل بی دین، امان ز شمر حرامی امان ز تیزی نیزه، امان ز کُندی خنجر سرش بلند و دلش خون و دیده اش به خیامش لبش به ذکر خدا خوش، دلش رضا به مقدر غمش کثیر و مضاعف، دمش شماره و معتلّ سرش چو مفرد غایب، تنش چو جمع مکسر قلم شکست و نمانده است طاقتی که بگویم ز شمر و غارت خیمه، ز شمر و غارت معجر سلام بر «بطل المسلمین»، امام شهادت سلام بر تن طاهر، سلام بر سر اطهر @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه روی نیازم کجاست، سوی حسین است و بس قبله قلبم کجاست کوی حسین است و بس سلسله عشق را سلسله جنبان خداست سلسله عشق چیست موی حسین است و بس دیدن وجه خدا گر که تو را آرزوست وجه خدا ای عزیز روی حسین است و بس بوی بهشت خدا از حرمش می وزد بوی بهشت خدا بوی حسین است و بس رحمت و لطف و کرم مهر و وفا و صفا بخشش و جود و عطا خوی حسین است و بس هر که امانش دهند روز جزا از عذاب از برکات دم و هوی حسین است و بس کوثر و حوض بهشت زمزم و هم سلسبیل اندکی از قطره جوی حسین است و بس آنکه بود طالب دیدن وجه خدا گو که مرادت چو من روی حسین است و بس می طلبد هر کسی امن و امان از عذاب حصن امان خدا کوی حسین است و بس حسن خدا را عیان کس نتوانست دید آینه حسن حق روی حسین است و بس @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه منظر دل های ماست، کرب و بلای حسین مرغ دل ما زند، پر به هوای حسین یک نگه کربلا بِه بود از صد بهشت جنت اهل دل است، صحن و سرای حسین دیدن باغ بهشت، مژده به زاهد دهید زاهد و حور و قصور، ما و لقای حسین تربت پاکش بود داروی هر دردمند دار شفای خداست، کرب و بلای حسین ملک سلیمان بود در نظرش بی بها آن که گدایی کند پیش گدای حسین هرکه رود کربلا بوسه به خاکش زند بشنود از قدسیان، بانگ و نوای حسین چون به عزاخانه اش پا نهی آهسته نه بال ملایک بود، فرش عزای حسین خنده کنان می رود، روز جزا در بهشت هرکه به دنیا کند، گریه برای حسین غم نخورد بعد از این، بهر سرای دگر آن که «شکوهی!» شود، نوحه سرای حسین @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه صدای پای خدا می‌رسد به گوش بیا سبو به دست و غزلخوان و باده نوش بیا بگیر بیرق میخانه را به دوش بیا به بزم آمدن پیر می فروش بیا دوباره صحبت هل من مزید آمده است خدای عشق در انسان پدید آمده است صدای پای بهار است، عید می‌آید به قفل بستهٔ دلها کلید می‌آید کسی که دل به هوایش تپید می‌آید خبر دهید به فطرس امید می‌آید بیا که یأس، مرام خدا فروخته‌هاست شب رسیدن آقای بال سوخته‌هاست به تشنه‌ای که به دام سراب افتاده‌ست بگو که کشتی رحمت به آب افتاده‌ست فقط نه از سر فطرس عذاب افتاده‌ست دهان هرچه گنهکار، آب افتاده‌ست پیاله‌ها همه از این شراب پر شده است به هر کسی که نظر کرده است حُر شده است حسین آمده تا خلق، رستگار شوند به یمن گریه به او فصل‌ها بهار شوند حسین آمده تا قلب‌ها شکار شوند به محض بردن این نام، بیقرار شوند حسین آمده با یک نگاه دل ببرد وگرنه کیست از این روسیاه دل ببرد ز عرش گفت خداوند قادر منان خموش باش جهنم! که سوم شعبان بجای آتش تو کرده رحمتم طغیان حسین مانَد و بس، کل من علیها فان بگو رسول به این خلق تا ابد گمراه که «مَن أحبّ حسیناً فقد أحبّ الله» اگر چه شیر ز انگشت وحی می‌نوشد و جبرئیل به جسمش لباس می‌پوشد شهنشه است ولی با غلام می‌جوشد مرا بخاطر روی سیاه نفروشد کسی که رو، به روی بنده‌اش گذاشته است هوای نوکر خود را همیشه داشته است خدا کند که مرا عاقبت بخیر کند فدایی وهب و مسلم و بریر کند مرا نگاه، چو راهب میان دیر کند به خیمه‌اش بکشاند مرا، زهیر کند چنان حبیب در این خانه موسپید شوم شبیه جَون در آغوش او شهید شوم اگر نبود حسینیه ما کجا بودیم چنان کبوتر صد بام و صد هوا بودیم هزار شکر که با او از ابتدا بودیم شب ولادتش ای کاش کربلا بودیم نشد کنار تو باشیم، از بد اقبالی‌ست دم ضریح تو صد حیف جایمان خالی‌ست دم ضریح تو اما دلی پریشان است به روی سینه زند مادری که گریان است هنوز هم پسرم روی خاک، عریان است هنوز بین دو تا نهر آب عطشان است چه کربلاست که آدم به هوش می‌آید هنوز ناله‌ی زینب به گوش می‌آید @poem_ahl