سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه در ساحل زیبای دو دریاست ظهورت ای هر دو جهان مست تو و ساغر نورت افطارِ علی بوسه ای از جام دو چشمت کوثر سر ذوق آمده از مستی و شورت با پای پیاده نرو ای قبله! تو بنشین تا کعبه سراسیمه بیاید به حضورت در کوچه، دلِ مرده ی من منتظر توست تا زنده شود رقص کنان، وقت عبورت از دست تو نان داشت عجب عطر عجیبی این شعله ی عشق است مگر زیر تنورت هر روز سبو می شکنم مست، ولی باز هر شب کرمی می رسد از دست صبورت چون لوح و قلم مستم و صد بار نوشتم: دیوانه ی آقای جوانان بهشتم دیدند جوان گشته و باز آمده حیدر از میمنه تا میسره مبهوت تو لشکر طوفانی و چون برگ در اطراف مسیرت از اهل جمل ریخته بر روی زمین سر یک سوی تو ماه آمده یک سوی تو خورشید به به! به شکوهت وسط این دو برادر از آخر صف سر زده تیغ تو به اول از اول صف کشته نگاه تو به آخر بی عشق علی؛ این چه مسلمانی نحسی است بگذار به خشم تو بسوزند، چه بهتر! راضی است علی پس همه اعمال دو عالم با ضربت یوم الجملت گشته برابر این نیزه هم از برکت دست تو کریم است در سفره ی آن هر دل بی عشق سهیم است این گونه اگر مست ترین مست جهانم شور حسن ابن علی افتاده به جانم جا نیست بنوشم، به سرم باده بریزید تا غرق شراب آیه ی تطهیر بخوانم در مأذنه ی میکده افزوده خداوند یک «اشهد انّ الحسن»ی هم به اذانم افتادم از آن رویِ پر از نور به سجده بند آمد از آن زلفِ پر از تاب زبانم خوب است پدر! با تو یتیمی، اگر امشب با دست کریمت بدهی لقمه ی نانم آنقدر لطیفی تو که از زهر زلیخا ای یوسفِ دل رحم! برایت نگرانم ای ساقی افلاک که خاکی است مزارش ای صاحب صحنی که شراب است غبارش ای لولو ظاهر شده از قلب دو دریا شاهین نشسته به سر شانه ی طاها ای شیر که جنگاوری ات رفته به حیدر ای ماه که نازک دلی ات رفته به زهرا ای نیمه ی گمگشته ی ماه رمضان ها در روشنی ماه تمامت شده پیدا از روز ازل نور تو در عرش خدا بود تا سیر بیایند ملائک به تماشا آیینه ی ذاتی تو و معبود صفاتی گشتند به دور قد و بالای تو اسما ای سبزترین ساقی میخانه که سبز است از لطف غبار حرمت گنبد خضرا سلطان کرم نیست مگر نام تو، آخر در کوچه فقیری است کجا پس بزند در؟ @poem_ahl