سربازِ جهاد تبیین
💢#سفرنامه_رافدین 💢 📝 محمد سلطانی قسمت دوم: بر بلندای کاخ صدام از نخلستان که خارج شدیم نمای کاخ صدا
💢 💢 📝 محمد سلطانی قسمت سوم: دجله و غذاهای شاهانه همینطور که بر روی دیواره کاخ نشسته بودیم و به دجله و نخلستانهای زیبای اطراف آن نگاه می‌کردیم، ابوعلی‌رضا شروع به سخن‌گفتن کرد. گفت: ابوحسین در این کاخ در تمامی ایام سال هر روز صدهها پرس غذای شاهانه پخت می‌شد و بدون اینکه کسی به آنها لب بزند در آبهای دجله ریخته می‌شد. با تعجب گفتم: مگر مرض داشتند، این چه‌کار احمقانه‌ای بوده انجام می‌دادند؟ گفت: و این کار هر روز در دهها کاخ صدام در استان‌های مختلف عراق انجام می‌شد. تعجبم بیشتر شد. گفت برای چی؟ گفت: بخاطر اینکه مجاهدین عراقی را که در پی کشتن صدام بودند را سر در گم کنند و کسی نفهمه که امروز در کدام شهر و کدام کاخ حضور داره. با خودم یک حساب سرانگشتی کردم. هر روز در هر این کاخ صدها پرس غذا و در همه کاخ‌ها همینجور. یعنی دیکتاتور صدام از ترس جانش هر روز هزاران پرس غذای شاهانه را در دجله و جاهای دیگه دور می‌انداخته تا رد گم کند و سالیانه چه رقم سرسام‌آوری میشه. این در حالی بود که بسیاری از مردم عراق در فقر و فلاکت به سر می‌برند و ما اسرای بیچاره همیشه از گرسنگی شکمشون به پشت چسبیده بود. این رفتار مستکبرانه‌ و مسرفانه را مقایسه کنید با سفره ساده امام خمینی و مقام معظم رهبری.! با خودم گفتم: خدا ازت نگذره صدام که چقدر به ما گرسنگی دادی و اینجور بریز و به پاش می‌کردی.!! یادم هست یه روز در بند ۳ اردوگاه تکریت ۱۱ بعلت شدت گرسنگی هوس خوردن علفی که کنار دستشویی‌ها روئیده بودم کردم و از ترس نگهبان نتوانستم کمی از علف‌ها را بخورم. این داستان ادامه دارد @pow_ms