.
🟢 سعدی یه داستان داره در غالب شعر خیلی قشنگه میگه:
یکی طفل دندان برآورده بود
پدر سر به فکرت فرو برده بود
که من نان و برگ از کجا آرَمَش؟
مروّت نباشد که بگذارمش
چو بیچاره گفت این سخن نزد جفت
نگر تا زن او چه مردانه گفت:
مخور گول ابلیس، تا جان دهد * هر آن کس که دندان دهد نان دهد😊
https://eitaa.com/joinchat/556269673C99ece90b30