─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─
🦋
#پروانهای_در_دام_عنکبوت 🕷
#قسمت_چهل_و_چهارم 🎬
به سمت زیرزمین رفتم، برق را روشن کردم، تخت چوبی پوسیده سرجایش بود.
خم شدم و دست کردم زیرتخت و کشویی راکه طارق برای پنهان کردن سجاده و قرآن و... تعبیه کرده بود، بازکردم، سجاده خودم با چادر نماز سفیدم که هدیه علی بود برای شیعه شدنم را بغل گرفتم و بو کشیدم... به به بوی بهشت را میداد... قرآن طارق را که اجازه داده بود ازان استفاده کنم برداشتم بوسهای از نام مبارکش گرفتم و بر قلبم چسباندم و رفتم بالا، داخل اتاق خودم و لیلا فارغ از همهی دنیا به نماز، ایستادم.....
آنقدر عبادت و راز و نیاز کردم که سبک شدم، به سجده رفتم با خود و خدایم عهد کردم که تا جان در بدن دارم، آبرویی برای داعش و داعشیان نگذارم، عهد کردم که عماد را پیدا کنم و صدای مظلومانی را که در زیر دست داعشیان سلاخی شدند به دنیا برسانم...
عهد کردم فریاد دخترکانی جوانمرگ که به کنیزی رفتند و چوب اسلام دروغین این دیو سیرتان را خوردند به جهان برسانم. از خدا خواستم کمکم کند تا عمادم را پیدا کنم... تا مادری کنم برای برادرک زجر کشیدهام. از خدا خواستم خودش راه رسیدن به اهدافم را نشانم دهد... خودش اشاره کند... خودش...
نمیدانم از خستگی یا حلاوت عبادتم چشمانم روی هم افتاد و دیگر چیزی نفهمیدم....
#ادامه_دارد...💦⛈💦
─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─
سروش: 👇
sapp.ir/raheroshan_khamenei
ایتا: 👇
Eitaa.com/raheroshan_khamenei
روبیکا: 👇
rubika.ir/Raheroshan_khamenei
─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─