🔻این خاطره مربوط به محرم سال ۱۳۹۳ هست و یا محرم سال ۹۴ میگفت علیرضا هر شب محرم میومد دنبالم و میرفتیم مراسم و استفاده میکردیم و عزاداری هامون رو میکردیم،سینه زنی و ...، اشک میریختیم و ... گفت شب آخر محرم که شد و بعد از مراسم که علیرضا منو رسوند درب خونمون دیدم بغض عجیبی بهش دست داد و یه دفعه اشکاش سرازیر شدن و این جمله رو گفت: آخ... امسال اونطور که بایستی عزاداری کنم برا ارباب،نکردم و هی اشک میریخت شهید علیرضا با اون همه اشک و ناله و سینه زنی و پایه ثابت مراسمها و میوندار هیئت بودن آخر میگه اونطوری که بایستی عزاداری کنم،عزاداری نکردم. خودش رو همیشه بدهکار اربابش میدونست راوی: دوست شهید 📸شهید مدافع حرم ➕ در ایتا‌، سروش‌ و روبیکا‌ به راهیان‌نور بپیوندید 👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]