دوباره آمده‌ام تا غبار دل بزدایم دوباره رنگ خجالت گرفته است صدایم سرم خم است به پیش نگاه منتظر تو دوباره اذن بده تا که پیشت عقده گشایم مرا ببخش که عمرم گذشت و مثل همیشه در انتظار منی تا ز بند خویش درآیم مرا ببخش که وقتی بساط عیش به پا شد به یاد لاله‌ی چشمت قلم نگشت دو پایم همان دو چشم کبودی که خون چکد عوض اشک و من به غفلت و شهوت؛ کجاست شرم و حیایم؟ مریض و خسته خودم را به محفل تو رساندم طبیب من، بگشا در، که لطف توست دوایم مرا ز خویش مران و به وصل خود برسانم دوباره شد شب جمعه؛ سلام، کهنه گدایم دوباره ترس من از نفس و یأسم از عمل خویش مرا ببخش و دعا کن به راه راست درآیم (اللهم عجل لولیک الفرج) 🆔️ @rajaaei