شاهزاده ای در خدمت
قسمت شانزدهم🎬:
سرباز جوان لختی ساکت ماند و میمونه دل در سینه اش به تپشی سخت افتاده بود برای شنیدن ادامهٔ داستان و برای همین گفت : دیگر چه شد؟ باز هم بگو از محمد و از علی...
سرباز جوان نفسش را آرام بیرون داد و نگاهی به پردهٔ محمل انداخت و لبخندی روی لبش نشست ، او خوشحال بود که همسفر چنین فرشتهٔ زیبایی شده و خوشحال تر بود که این دخترک به علائق او ، علاقه دارد ، پس اینچنین ادامه داد:
ماه رجب بود و در شبی تاریک ، زنی هراسان کوچه پس کوچه های مکه را می پیمود ، ناگاه دردی در وجودش پیچید که از شدت آن درد، کودک درون شکمش ،شروع به حرکت نمود.
درد ، لحظه به لحظه بیشتر میشد ، ناگاه آن زن چشم باز کرد و متوجه شد مسیر رسیدن به کعبه را پیموده، همانطور که دست به کمر داشت و لباسش را در دهان برده بود تا از شدت درد صدایش بیرون نیاید ،نزدیک کعبه شد و بر پردهٔ آن چنگ انداخت و آرام زیر لب زمزمه کرد : ای خدای کعبه، ای خدای ابراهیم نبی ، ای خدای نادیده ، به فریادم برس...گمانم موقع وضع حملم است و چه کنم منِ بینوا در این تاریکی شب و تنهایی که گرفتارش شدم.
در این هنگام دردی شدیدتر در جانش پیچید ،چون احساس می کرد ،وقت به دنیا آمدن کودکش است ، خواست از حریم خانهٔ خدا دور شود ،آرام پرده کعبه را رها کرد و می خواست از آنجا دور شود ، ناگاه با صدای شکسته شدن چیزی به عقب برگشت...
از آنچه که میدید شگفت زده شده بود، براستی که دیوار کعبه از هم شکافته شده بود و فرشته ای زیبا و نورانی او را به داخل کعبه فرا می خواند : یا فاطمه بنت اسد ، داخل شو...
فاطمه داخل خانهٔ خدا شد و دیوار کعبه به هم آمد.
صبح زود اهالی مکه ، مشرکان و بت پرستان، دور خانهٔ خدا جمع شدند و همگان از تَرَکی که خانهٔ بزرگ و مستحکم کعبه ،برداشته بود ، شگفت زده شده بودند و هر یک به دنبال جواب این سؤال بود : براستی چه اتفاق افتاده و چرا دیوار کعبه اینچنین شده؟
در این میان ابوطالب جلو آمد و امر نمود قفل درب کعبه را باز کنند...
درب باز شد و زمانی که فاطمه بنت اسد ،همسر ابوطالب با کودکی در آغوشش که به زیبایی آفتاب بود ، از آنجا بیرون آمد، تعجب جمع بیشتر شد و وقتی که از علت حضور ایشان سؤال کردند و فاطمه واقعه را گفت هرکس سر درگوش دیگری برد و چیزی زمزمه نمود... و ابو طالب از داشتن چنین فرزندی خوشحال بود و با خود فکر می کرد : بی شک ارزش این فرزند که متولد کعبه بود از عیسی مسیح نیز بالاتر است ،چرا که وقتی حضرت مریم علیها السلام ، درد زایمان بر او مستولی شد ، به ایشان امر شد که از حریم قدس که خانهٔ خدا بود بیرون رود و فرزندش را درصحرا به دنیا آورد ولی در اینجا برعکس شده بود و دیوار کعبه به یمن ورود این کودک از هم شکافته شده بود تا «علی» قدم به این دنیا نهد....
ادامه دارد
🖍به قلم :ط_حسینی
@ranggarang