*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
داستان ارسالی از اعضای کانال رنج کشیده ها
#مادر_سنگدل#قسمت_پنجم
زن همسایه خانوم خوبی بود رفت به زن عموم گف ولی اون هیچ اهمیتی نداد تا یک ماه نه مادرم نه زن عمو به دیدن من نیومدن تک وتنها از فردای زایمان بچه رو تنها میزاشتم وبه کارهای زن عمو طبق معمول میرسیدم...
الان شده یازده ماه ولی هنوز شوهرم نیومده عموم از اینکه نوه دار شده بود خیلی خوشحال بود یک روز برام چند دست لباس نو، دوجفت کفش، ویه سرویس طلا، خریده بود اورد داد به من وگفت که چقدر منو بچم ودوست داره.
وقتی زن عموم متوجه هدیه عموم به من شد. ازارو اذیت هاش به من بیشتر شد تا اینکه یه روز گفت چه دختر پرویی هر چقد کتک میخوره مث کنه چسیبده ونمیره خونه ی باباش.
موهای منو کشید تا خونه ی بابام دم در منو پرتاپ کرد زمین بچمم تو بغلش گذاشت دم در خونه ی بابام گف اینم تولت ببر پیش مامانت. نه خودت میخوایم نه تولتو. مونده بودم چکار کنم فقط گریه میکردم...
رفتم خونه بابام تا مامانم چشش به من افتاد گف بله میدونستم زنیت نداری هیچکی نگهت نمیداره، میدونستم پرتت میکنن، بیرون اخه ادم نیستی.ولی خبر نداشت تمام کتک های زن عمو رامن به خاطر حرف های مادرم خوردم الانم به خاطر لجبازی زن عمو با مامانمه که من پرت شدم خونه ی بابام..
وقتی عموم متوجه شده بود زن عمو با من چکار کرده با گریه اومد سراغ من اصرار کرد برگردم ولی زن عموم گفت اگه برگردم یا بچمو یا خودمو میکشه...
خلاصه همون جور که با پسر عمو ندیده عقد کرده بودیم همون جور هم جدامون کردن .نه اون کاری تونست انجام بده نه عموم.
بعد طلاق عموم خیلی گریه کردو از من حلالیت خواست وعذر خواهی کرد که نتونسته کاری برام انجام بده...
بدبختی های من شروع شد حالا پسرم یک ساله شده ولی نه مادرم قبولش میکنه نه زن عموم با کتک وصورت خونی مادرم میفرستادش خونه ی باباش با صورتی کبود زن عموم میفرستادش خونه ی ما😭
#ادامه_دارد..
🍃🍃🍃🌼🍃
*