#دردو_دل_اعضا 🌸
#پرسش
سلام دوستان بزرگوار ، ممنون از راهنماییتون.
من یه مسئله ای دارم که گفتم اینجا مطرحش کنم؛ من ۲۳سالمه و همسرم ۳۵سال ایشون دکترا دارند منم لیسانس و خانه دار دارای دو فرزند پسر ۶ساله و سه ماهه.ما سال ۹۳عقد و ۹۴عروسی کردیم، ما دختر خاله پسرخاله ایم و همسرم تک فرزند منم فرزند اول از چهارتا.
من پنج تا خاله دارم که مادرم و سه تا خاله هام با یکی از خاله هام قهرند و رابطه تلفنی و رفت و آمد ندارند و اون خاله که با همه قهره با مادرهمسرم که خاله بزرگه من هست تلفنی صحبت می کنند اما رفت و آمد ندارند و از من به شدت بدشون میاد ولی به همین میزان عاشق همسرم هستند و قرار بود همسرم و دخترش با هم ازدواج کنند که نشد چون جفتشون هم سنشون کم بود و هم همسرم قبول نکردند چون طرفو نمیخواسته اما دخترخالم عاشق پیشه بوده و چون سه تا دخترند و خاله پسری نداره خیلی دوست داشت این وصلت سر بگیره که خب نشده؛ درحال حاضر این دوتا خالم در تماسای تلفنی اخیرشون با هم صحبت کردند ، مادرهمسرم زنگ زده به مادرم و گفته:((انقدر که(اون خالم) با پسرم صحبت کرده و از زنش بد گفته پسرمو پشیمون کرده، که رفتی دختر کیو گرفتی «من پدرم یکم ساده هست»که اینم مثله باباشه و...))مادرم به همسرم میگه و همسرم میگه اصلأ با من صحبتی نکرده و...من به همسرم گفتم:((که اگه پشیمونی واقعاً به خودم بگو خیلی شیک از زندگیت میرم بیرون بدون هیچ عذاب وجدانی چون من زندگیمو میخواستم با سن کمم خواستم زندگی کنم اما تو نخواستی و...))ایشون قسم خورد که من زندگی بدون تو رو حتی نمیتونم تصور کنم)).
و من مطمئنم همینطوره ما واقعا عاشق و معشوق هستیم . دوستان من آدم ساده ای هستم چون با کسی کار ندارم سرم تو زندگیه خودمه اهل غیبت و دروغگویی و... نیستم مثل همسنام اهل هرروز یه مدل بپوش و تند تند آرایشگاه برو نیستم اما شیک پوش و آراسته هستم به فکر پس انداز و پیشرفت زندگی و شخصیت خودمم عاشق همسرم و بچه هامم و اصلا به طلاق فکر هم نمیکنم نه بخاطر بچه ها من از زندگیم راضیم همسرم گذاشت درس بخونم و الان هم برای ارشد اقدام کردم و همه جوره بهم اعتماد داره تمام آزادی های یک خانم برای تحصیل و کار، حضور در اجتماع دارم که همین مادرشوهرم دوست نداشت من دانشگاه برم حتی که با مخالفت همسرم رو به رو شد،خرجی ماهانه دارم، چیزی بخوام همسرم نه نمیگه کلا هوای همو خیلی داریم، و اینکه یه کوچولو وقتی بهم خیلی فشار بیاد رُکَم و این شد سادگی من .
چند وقت پیش ما و خالم و مادرم و بقیه خاله ها خونه پسرخالم بودیم که مادرشوهرم(خاله) موقع شام چند بار پشت سر هم به پسرم گفت برو دستاتو بشور پسرمم از عصبانیت چند بار با مشت زد تو سرش و رفت سمت روشویی، من به خاله گفتم انقدر بهش گیر نده بچه رو عصبی کردی خیلی با شوخی و ملاطفت، اما ایشون و شوهر خالم چنان دادی سر من کشید که من هرچی میگم ، میگی بسه بس کن حرفو میزنی تو دهنم و .... من هنگ کردم واقعاً اصلأ تصور نمیکردم با همچین واکنشی روبه رو بشم اون شب گذشت و فرداش همسرم رفت خونشون باهاش صحبت نکردند و بی محلی کردند همسرمم به من گفت منم گفتم:((من حرف بدی نزدم که شرمنده باشم اون باید بابت اون رفتار زشت و زنندش شرمنده باشه عزیزم)).
خلاصه دو هفته از این جریان گذشت این حرف اومد وسط،که من فکر میکنم خود خالم این حرفو زده منتها از زبان اون یکی خالم.
منو همسرم هیچ مشکلی طی این هفت هشت سال نداشتیم که حتی دعوامون هم نشده اما با خالم(مادرشوهرم)یکبار دعوای بدی با هم کردیم سال ۹۵، بعد اون من ماهی یکبار میرم خونشون اونم شاید بیاد نیاد، رابطه صمیمی نداریم اما به خاطر همسرم من گذشت میکنم ولی نمیدونم هدفش چیه از این حرفا، من میدونم از من خوشش نمیاد من میدونم منو دوست نداره اما بخاطر پسرش که زندگیش خراب نشه کنار بیاد ، متاسفانه ما رابطه مادر و دختری خوبی میتونستیم برقرار کنیم که ایشون نخواست و نشد.
مادرم بهش این حرفو زد اونم حاشا کرده که به من این حرفا رو زده نه به پسرم خلاصه مادرمم گفته من باید پشیمون باشم که دختر دسته گلمو دادم به تو و....
عذرخواهم بابت متن طولانی، خوشحال میشم نظرات دوستان رو داشته باشم روز و روزگارتون خوش🎀🎀
آیدی ادمین👇🏻🧡
@baharakjan
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸✨{
@ranjkeshideha}
••-••-••-••-••-••-••-••