اشرف میخاست نرگس دختر خاهرش را برای جواد بگیرد جواد هم از نرگس خوشش می امد و حس میکرد نرگس هم اورا میخواهد.
پس به خاستگاری نرگس رفتند که به طور عجیبی نرگس و خانوادهاش جواد را رد کردند و نرگس شش ماه بعد با مرد پولداری از شمال ازدواج کرد.
جواد که متوجه این قضیه شد بدجور غرورش جریحه دار شد نمیتوانست قبول کند نرگس اورا رد کرده البته همه تعجب کردند چطور نرگس حاضر شد جواد را رد کنند پسری که کل فامیل میخاستند دو دستی دختر خود را تقدیمش کنند حالا توسط نرگس که هزاران بار کمتر چه از نظر قیافه و چه تحصیلات بود رد کرده.
خلاصه ۵ سالی گذشت در این پنج سال جواد فقط کار میکرد در شرکتی بعنوان مهندس مشغول بود سه انبار کاشی داشت و همینطور خونه ای ۲۰۰ متری و ماشین ،برای پسری در ان سن سال همچین وضع مالی عالی بود مخصوصا که همه را با زحمت خود بدست اورده بود نه مال پدرش.
تااینکه روزی از طرف بهداشت برای بازدید کارخانه ای که جواد در ان بود امدند تا وضع کارخانه را چک کنند.
همراه ان ماموران بهداشت دختری بود به اسم شهناز.
شهناز قاسمی پور دختری با قیافه ای معمولی و خانواده ای متوسط.
پدرش چوپان بود ولی چند باغ پسته داشت بخاطر همین کمی وضعشان خوب بود ولی خب پدر شهناز بشدت خسیس بود و انها ۸ خاهر برادر بودند.
جواد که برای اولینبار شهناز را دید حس کرد عاشقش شده و به ان عشق های در نگاه اول دچار شد.
خانواده جواد بشدت مخالف ازدواج جواد و شهناز بودند حتی جواد حس کرده بود شهناز به او علاقه ای ندارد و فرد دیگری را دوست میدارد و فقط بخاطر پول میخاهد با جواد ازدواج کند ولی خب عشق چشمان جواد را کور کرده بود و چیزی جز رسیدن به دلدار نمیخاست.
بالاخره جواد و شهناز ازدواج کردند.
ازدواجی نحس!
تقریبا چند ماه بعد از ازدواج شهناز و جواد مادر جواد ،اشرف سرطان روده گرفت.
و در اخر هنگامی که شهناز سه ماهه باردار بود اشرف فوت کرد.
#ادامه_دارد
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸✨{
@ranjkeshideha}
••-••-••-••-••-••-••-••