دشمن ريشه اش را در شهر محکم کرده است . دشمن فرزندان بسياري از مقامات شهر را آلوده خود کرده است ؟ با کدام سلاح ؟ شکست قطعي است . اصلا ً براي  چه ؟ زندگيتان را بکنيد . با شاخ گاو در نيفتيد . اين استدلالها نه تنها دست و   پايمان را سست نمي کرد که عزم و اراده مان را قويتر مي ساخت . چرا که همه اين استدلالها متکي به داشتن و بيشتر داشتن دنيا بود و ما تکليفمان را با دنيا روشن کرده بوديم . در يک صبح سرد زمستاني هر چه سلاح داشتيم ، برداشتيم و به مقر خوکداران يورش برديم . با اولين شليکها ، از مقر دشمن صداي ناله آشنا شنيديم . دست از شليک کشيديم و نزديکتر شديم . صدا از سنگرهاي دشمن بر مي خاست . گوني هايي که دشمن دورتادور خود و تا ارتفاع بلند چيده بود ، پشت سر آنها سنگر گرفته بود . اشتباه نمي کرديم . صدا ، صداي آشنا بود . دشمن دور تادور خود سنگري از آدم چيده بود . و آن آدمها فرزندان خود ما بودند و ما مانديم . مانديم با دشمني که براي خود از بچه هاي ما سنگر ساخته بود . اگر همچنان شليک مي کرديم ، فرزندانمان را کشته بوديم و اگر نمي کرديم بايد باز شاهد مرگ تدريجي فرزندانمان مي شديم . بغرنج ترين مساله زندگيمان بود . اما پيش از آنکه گامي در جهت حمل اين معماي سترگ برداريم دستگير و روانه دادگاه شديم . اکنون ما به جرم شليک به سوي فرزندانمان محکوم شده ايم . اين واقعيت است اما همه واقعيت اين نيست.